صفحات: << 1 ... 4 5 6 7 8 9 ...10 ...11 12 13 14 15 >>
خرج دادیم از خودمان بیشتر مراقبت کردیم ، بهتر کار کردیم ، بهتر به وظایفمان عمل کردیم ، به قانون بیشتر احترام گذاشتیم ، و در جهت این اهداف ، بیشتر پیش رفتیم ، پیش خدای متعال عزیز تر خواهیم بود . اما بدون آن ،نه خیر . باید تلاشمان را در این جهت متمرکز کنیم و مواظب باشیم در دام هایی که دیگران افتادند ، ما نیفتیم.هر کس در آن دام ها بیفتد ،همان بلاها و همان عواقب ، برایش متصور است ؛ فرقی بین ما و آن ها نیست .
منبع : مجله زن روز شماره2289
این روز ها احساس می کنم از هر طرف دارد به من شلیک می شود تا می خواهم به خودم بیایم ، شلیک بعدی و بهت و هیبت و دودی که از سوختگی مغزم بیرون می زند . یک روز خبر می رسد یکی از مردان آهنین ایران در دعوایی بر سر بدهی اش کشته شده روز بعد ،از کشته شدن کودکی که در زیر کتک های پدرش (که ادعا می کرد یک لحظه خشم تمام وجودم را گرفت ) اطلاع پیدا می کنیم . تا می آیی آنها را هضم کنی خبر می رسد یک دختر دانشجو بر روی پل عابر پیاده به قتل می رسد .
پادشاهی جایزه ی بزرگی برای هنر مندی گذاشت که بتواند به بهترین شکل ، آرامش را تصویر کند.
نقاشان بسیاری آثار خود را به قصر فرستادند.
آن تابلوها ،تصاویری بودند از جنگل به هنگام غروب ، رودهای آرام ،کودکانی که در خاک می دویدند ، رنگین کمان در آسمان .
پادشاه تمام تابلوها را بررسی کرد اما سر انجام فقط دو اثر را انتخاب کرد
صفحات: 1· 2
به کلینیک خدا رفتم تا چکاپ همیشگی ام راانجام دهم.فهمیدم بیمارم…
خدا فشار خونم را گرفت،معلوم شد که لطافتم پایین آمده!
زمانی که دمای بدنم را سنجید ،دما سنج 40درجه اضطراب نشان داد.
دو رفیق در راهی گذر می کردند تا اینکه به محله کثیف و بد نام شهر رسیدند . یکی از آن ها اصرار زیادی داشت که شب در آ ن محل به عیش و عشرت بگذراند اما آن دیگری با وی مخالفت شدیدی داشت و
زندگی کردن مثل دو چرخه سواری است . آدم نمی افتد , مگر این که دست از رکاب زدن بردارد.
اوایل خداوند را فقط یک ناظر می دیدم , چیزی شبیه به قاضی دادگاه که همه عیب و ایراد هایم را ثبت می کند تا بعد ها آنها را به رخم بکشد.
امام صادق می فرمایند:کسی که امروزش ماند دیروزش باشد ضرر کرده است.
حق همی گویدچه اوردی مرا ؟ اندر این مهلت که دادم من تورا؟
عمر خود را در چه پایان برده ای ؟ قوت وقوت در چه فانی کرده ای ؟
گوهر دیده کجا فرسوده ای ؟ پنج حس را در کجا پالوده ای؟
چند شبهه در مورد قيام عاشورا و جواب آن
شبهه5: سال 236 متوکل دستور داد که قبر حسين بن على و خانههاى اطراف آن و ساختمانهاى مجاور را ويران کردند و امر کرد که جاى قبر را شخم زدند و بذر افشاندند و آب بستند و از آمدن مردم به آنجا جلوگيرى کردند. (همان مدرک). در بيابان بي آب علف و صحراي جهنمي کشت و کار کردهاند و بذر افشاندهاند؟ پس با اين همه موارد چگونه حسين و کاروانش از تشنگي و گرماي هوا رنج ديدهاند؟ آيا مذهب، عقلي را که فکر که مي کند نميربايد؟
چند شبهه در مورد قیام عاشورا و جواب آن
دین، رسول می خواهد و رسول هم یار، تا رسالت را به سرانجام رساند. یار رسالت، کم از رسول ندارد. رسول که عزم رفتن می کند، همدلی می خواهد تا دل به دلش بدهد. آن یار گرامی و آن همدل ابدی، علی است که یار رسول بودن را برخود واجب می شمارد. لیله المبیت هم، همان شب یاری علی ست، که در بستر خطر به آرامی می خوابد در حالی که می داند این جا چهل شمشیر برای به خون کشیدن بسترش از غلاف خارج شده است. چهل شمشیر برکشیده از نیام در انتظار اوست ولی دلیری علی بر تیزی شمشیر می چربد.
این نه بار اول است و نه بار آخر که علی، رسول را به یاری اش دلگرم می کند. او زاده کعبه است و در نهادش راز باشکوه خلقت نهان است. واله ای است که جان فدای محبوب می کند، پس بی جهت نیست که علی را یارای نه گفتن نیست.
علی که بلی می گوید، رسول «وجعلنا» می خواند تا آسوده از صف مشرکان پشت دیوار بگذرد. سپس خود را به غار می رساند؛ به غار ثور. او به غار می رود، به مسکن اجداد، ولی نه به رسم اجداد بلکه به آداب رسولان. به غار که پای می گذارد، عنکبوتی تار بر غار می تند و کبوتری به هم نشینی عنکبوت بر دهانه غار، آشیان می گستراند تا تصویر معجزه کامل شود.