« نكته روز | دهم محرم(عاشورا) » |
چند شبهه در مورد قيام عاشورا و جواب آن
شبهه5: سال 236 متوکل دستور داد که قبر حسين بن على و خانههاى اطراف آن و ساختمانهاى مجاور را ويران کردند و امر کرد که جاى قبر را شخم زدند و بذر افشاندند و آب بستند و از آمدن مردم به آنجا جلوگيرى کردند. (همان مدرک). در بيابان بي آب علف و صحراي جهنمي کشت و کار کردهاند و بذر افشاندهاند؟ پس با اين همه موارد چگونه حسين و کاروانش از تشنگي و گرماي هوا رنج ديدهاند؟ آيا مذهب، عقلي را که فکر که مي کند نميربايد؟
شبهه6: حسين به علت عطش فراوان که در پست قبلي اشاره کردم عطشي در کار نبوده ، فرزند شيرخوارش را در بغل گرفته و جلوي سپاه ميرود و ميگويد دست کم به اين طفل آب بدهيد. از آن طرف (سپاه يزيد) شخصي به نام هرمله که گويا تيرانداز قابلي بوده تيري را به قصد گلوي نوزاد رها کرده و او را مي کشد، يا شهيد مي کند يا هر چه شما بگوييد. در ظاهر تراژدي واقعا دردناکيست ولي با کمي تامل مطالبي دال بر خرافي و غير واقعي بودن اين داستان مييابيم. نخست آن که نوزاد شيرخوار و چندين ماهه اصلا گردني به آن صورت که ما تصور مي کنيم ندارد. اگر دقت کنيد سر نوزاد به بدنش چسبيده است، دليلش هم آن است که هنوز استخوان و عضلات گردن چنان رشد نکرده اند که وزن سر را تحمل کنند. پس تير حرمله (هرمله) به کجا خورده است؟ ….
شبهه7: فاصله دو سپاه در هنگام نبرد معمولا 200 يا 300 متر بوده است. اگر قهرمان تيراندازي … را نيز بياوريم نميتواند از آن فاصله گردن کودک که هيچ حتي پدر کودک را نشانه بگيرد و به هدف بزند.
شبهه8: براي چه حرمله (هرمله) نوزاد را نشانه گرفته؟ در تمام جنگ ها مهمترين شخص فرمانده سپاه است. حرمله بايد حسين را مي زده نه نوزاد را. کدام عقل سالمي چنين چيزي را مي پذيرد؟ حرمله فرمانده سپاه را ول کرده و نوزاد را از پاي درآورده؟ اگر به قول مسلمانان واقعاً هوا جهنمي بوده مگر اين حرمله مازوخيسم داشته که در آن شرايط، جنگ را کش بدهد و خودش را بيشتر اذيت بکند؟ … آيا مذهب ذهني را که فکر مي کند نمي ربايد؟
شبهه9: آقا ابوالفضل که مسلمانان ماشين شان را بيمه ايشان مي کنند براي رفع تشنگي لشگر حسين به دل دشمن زده و مشکي را از آب رودخانه پر کرده و در مسير برگشت شخصي آن دستش را که مشک را گرفته بوده قطع مي کند. حضرت مشک را با دست ديگرش مي گيرد و به راهش ادامه مي دهد. دوباره يک از خدا بي خبري آن دست ديگر را هم قطع مي کند. حضرت اکنون مشک را با دندانش مي گيرد و در آخر چند از خدا بي خبر ديگر وي را به شهادت مي رسانند. حضرت چگونه مشک را از دستي که قطع شده ميگيرد؟ آيا حضرت از اسب پياده شده و مي رود مشک را که همراه دست قطع شده اش روي زمين افتاده بر مي دارد و دوباره سوار اسب مي شود و مي رود؟ دوباره که آن يکي دستش قطع مي شود چه کار مي کند؟ آيا حضرت باز از اسب پياده شده و مي رود به سراغ دست افتاده و دولا شده و مشک را با دندان مي گيرد؟ آيا در اين ميان که هي حضرت از اسب پياده و دوباره سوار مي شده اند کسي نبوده ايشان را بکشد؟ يا اصلاً ….اصلاً دست حضرت چگونه قطع شده؟ از مچ؟ از آرنج؟ از کتف؟ با چه چيز قطع شده؟ شمشير؟ … خون ريزي شديد ناشي از قطع شدن دست در اين ميان … (چه ميشود)؟ آيا حضرت …؟ به راستي مذهب، عقلي را که فکر ميکند نمي ربايد؟
پاسخ
5- در خصوص تخريب حرم و کشت و زرع در آن سرزمين که بهانهاي سخيفتر از بهانههاي قبلي است، دقت فرماييد که اولاً چنان چه بيان گرديد، آن منطقه کوير لوت نبود، بلکه منطقهاي در کنار فرات بود، اما آباداني نداشت. يعني هنوز مردمان در آنجا زندگي و کار نميکردند. اما، تخريب مکرر حرم در زمان عباسيها صورت پذيرفته که دهها سال بعد از عاشورا است و در اين مدت بسياري از مردم در گرداگرد محل حرب و حرمها زندگي کرده و کشت و زرع هم به راه انداخته بودند و موضوع تشنگي در ماجراي کربلا هم که پيشتر توضيح داده شد. لذا کشت و زرع در آن منطقه، نه تنها پس از دهها سال، بلکه از فرداي عاشورا نيز دليلي بر عدم دسترسي به آب و تشنگي نميباشد و جهنم سوزان جنگي ظالمانه نيز با چند علف خودرو، بهشت سرسبز خوانده نميشود.
6- اما دربارهي نقد شهاد حضرت علياصغر عليهالسلام که گوينده اوج جهالت، ضلالت و بغض خود را به نمايش گذاشته است: اولاً چه کسي گفته که فاصله با دشمن حداقل 200 تا 300 متر بوده است. نکند اين آقا گمان کرده که در آن موقع با کلاش، ژ3 و توپ و تانک ميجنگيدند و گاه به سوي جبههي يکديگر خمپاره ميانداختند. آيا کسي نيست به اين آقايان که حتي نقد خود را با حقد و کينه و بيادبانه طرح ميکنند بگويد: «اگر بلد نيستيد حرف بزنيد، دست کم بلد باشيد که حرف نزنيد»؟ سرتاسر تاريخ کربلا و به ويژه روز عاشورا، بيان از سخنان امام با اجماع يا تک به تک سپاهيان دشمن دارد و آنان نيز پس از استماع سخنان امام (ع) جواب ميدادند. نکند اينها گمان دارند که مثلاً پشت بلندگوي متصل به آمپليفايرهاي قوي حرف ميزدند و يا احياناً از نوعي بيسيم برخوردار بودند تا به رغم فاصلهي 200 يا 300 متري، صداي هم ديگر را بشنوند؟! مگر نه اين است که وقتي حضرت عليهالسلام براي آخرين وداع وارد خيمه شدند، سپاهيان کفر به سويش تير پرتاب ميکردند و مگر نه است که حلقهي محاصره را چنان تنگ کرده بودند که ديگر با اسب به دور خيمهها جولان ميدادند و مثل همين آقا که اين مطالب را مطرح کرده است، رجز ميخواندند و به امام حسين (ع) بد و بيراه ميگفتند؟! پس ايشان اين فاصلهي 200 تا 300 متري را از کجا تا به کجا متر کردند؟! به نظر ميرسد که اين فاصله، فقط بخشي از فاصلهي مغز کوچک ايشان با تعقل و تفکر و قلب ايشان با ايمان، صداقت و محبت است. آري، درست ميگويد که هنوز استخوان بندي و عضلات نوزاد شش ماهه محکم نشده است، اما حضرت فرزندش را در آغوش داشت که هرمله تيري از نزديک به طرف او انداخت و به خاطر همين گردن نداشتن نوزاد، از رگ تا رگ، گلويش بريده شد. خداوند ما را با حضرت علي اصغر (ع) و ايشان را به همان فاصلهي 200 تا 300 متري با هرمله محشور نمايد. البته مشکل او دوري يا نزديکي سپاه به امام (ع) يا استخوان و عضلات حضرت علي اصغر (ع) نيست، بلکه با اصل اسلام است. چرا که اگر نقدي بر اين تاريخ داشت، ميتوانست بگويد که مثلاً فلان مطلب اضافات و تحريفات است و من قبول ندارم. مگر شهيد مطهري (ره) خود کتابي در تحريفات عاشورا ننوشته است؟ بلکه او اين معادلات جاهلانه را دليل گرفته و در نيتجه ميگويد: عقل، مذهب را رد ميکند(؟!) و حال آن که نه عقل را تجربه کرده است و نه مذهب را ميشناسد. وگرنه به خوبي ميفهميد که خود در کدام مذهب است و ارباب کدام مذهب او را بي جير و مواجب به استخدام خود درآورده است؟!
7 -9-8- اما در خصوص نقد نحوهي قطع شدن دستان مبارک باب الحوايج ابوالفضل العباس عليهالسلام و شهادت ايشان! که معلوم نيست نويسنده دغدغه صحت و سقم اين بخش از تاريخ کربلا را دارد يا نگران چگونگي بيمهي خودروي شيعيان است! بايد گفت: ظاهراً وي فيلمهاي سامورايي يا ژاپني و هندي زياد ديده و با ذهن کوچک خود سعي نموده مسئله را همانند آنها تصور کند و رد نمايد و تازه خيلي هم به اين همه سفاهت خوشحال است و ميبالد! و البته لحن جاهلانه و بيادبانهاش حاکي از اصل مقصود است. اولاً براي او چه فرقي ميکند که دستان حضرت از مچ قطع شده است يا از بازو - و با تير و نيزه قطع شده است يا با شمشير؟ اما جهت اطلاع جنابعالي، با شمشير و از بازو و توسط کساني که پشت نخل کمين کرده بودند قطع شده است. اما راجع به نمايشي که او ترسيم کرده است: چرا بايد گمان کند کسي که سوار بر اسب مشکي را حمل ميکند، مانند کسي که پياده زنبيلي به دست دارد، مشک را در دست گرفته است؟! چرا تصور نميکند که قاعده بر اين است که مشک را جلوي خود و روي اسب بگذارد و با يک دست دهنه اسب را نگه داشته و دست ديگر را روي مشک بگذارد تا تعادلش حفظ شود و وقتي يک دست قطع ميشود، دهنه را رها کرده و دست ديگر را روي مشک بگذارد و وقتي آن هم قطع شد، خم شده و با چانه يا دندان آن را نگه دارد و يا اصلاً خود را به روي مشک خم کرده و به سوي خيمه بتازد، تا آن جا که بر اثر جراحات و همان خونريزي که اشاره کرده بود به زمين افتد و بر اثر فرود نيزهي آهنين بر سرش به شهادت رسد؟! مگر در صحنهي جنگ همهي اين حوادث بيش از يک دقيقه طول ميکشد که او مي پرسد: مگر حضرت خون اضافه داشته است؟! ايشان که گمان نموده اين گونه چرتکهاي ميتواند تاريخ را تحريف کند، چرا زحمت نميکشد به کربلا رفته و فاصله بين افتادن دو دست را [که معين است] با اسب بتازد تا ببيند که کمتر از نيم دقيقه ميشود و فاصله تا حرم شريف را بتازد تا ببيند که يک دقيقه هم نميشود؟! در حالي که از پا درآمدن به خاطر خونريزي شديد ناشي از جراحت عميق، حداقل بين 3 تا 7 دقيقه زمان ميبرد. در مورد مازوخيسم يا جنون سپاهيان کفر (در گذشته و حال) نيز شک نکنيد. در هر حال آنان که امام (ع) و شيعيانش را اين چنين ميکشند و بر روي جنازهها نيز اسب ميتازند، يقيناً کارشان از خودآزاري و دگر آزاري گذشته است. مگر اولاد و هم مسلکان همانها اين همه قتل و جنايت در دنيا و به ويژه در ممالک اسلامي نميکنند و کودکان بيگناه را در مقابل چشم جهانيان نميکشند و نفرت همگان را به خود نميخرند؟! مگر بعد از ظهر عاشورا در خيابانهاي تهران نميرقصند و در مقابل اين عمل کثيف، نفرت و خشم مسلمانان را به خود جلب نميکنند؟ آيا مازوخيسم هستند؟ بله. يقيناً. ملاحظه: اين گونه ايرادهاي بنياسرائيلي که به دستور اربابان انگليسي و همت والاي جاسوسان و نوکران وهابي ساخته شده و توسط «عملهي آماتور ظلمه» و نه حداقل عملهي حرفهاي، توزيع ميگردد، آن قدر سخيف است که حتي شنيدنش حيف وقت است، چه رسد به پاسخ آن. و البته مطمئن باشيد که هيچ پاسخي نيز به درد اين افراد نميخورد، چرا که همان گونه که مکرر بيان داشتهاند نسبت به اصل دين و اسلام ايراد دارند و نه يک يا چند سؤال و شبهه. آنها سخنان مستدل خود پيامبر اکرم (ص) که کلام وحي را با لجاجت نميشنوند و نميفهمند، چه رسد به پاسخ بنده و شما را! چنان چه اسلافشان به پيامبر (ص) ميگفتند: « وَ قالُوا قُلُوبُنا في أَکِنَّةٍ مِمَّا تَدْعُونا إِلَيْهِ وَ في آذانِنا وَقْرٌ وَ مِنْ بَيْنِنا وَ بَيْنِکَ حِجابٌ فَاعْمَلْ إِنَّنا عامِلُونَ» (فصلت - 5ا) ترجمه: مىگويند دلهاى ما از پذيرفتن آن چه ما را به سويش مىخواني در غلافهايى روى هم است و در گوشهايمان سنگينى است و بين ما و تو حجابى است تو کار خود کن که ما نيز کار خود خواهيم کرد. و نيز چنان چه پس از شنيدن سخنان امام حسين (ع) و استدلالهاي محکم ايشان، به او ميگفتند: با ما بحث نکن! تو هر چه ميگويي درست است و خودمان هم ميدانيم، اما تصميم گرفتيم تو را بکشيم و ميکشيم! پس، آن چه بيان شد براي روشن شدن ذهن آن برادر گرامي و ساير دانشجويان مسلمان و عزيز است، و گرنه اين سخنان سخيف، آن هم با اين همه کينه و لحن بيادب، پاسخ ندارد و گاه پاسخ دادن موجب ميدان پيدا کردن آنها نيز ميشود. لذا انتظار نداشته باشيد که اگر پاسخ داديد، بپذيرند. چنين کفار عنودي، اصلاً خدا را قبول ندارد که پيامبر، قرآن، اسلام، ولايت و امامت را قبول داشته باشند، حال گمان ميکنيد که نگران واقعيتهاي کربلا هستند و بايد پاسخشان را داد تا روشن شوند؟! براي آنها چه فرقي ميکند که اصلاً چنين اتفاقي افتاده است يا خير؟ چه رسد به چگونگي آن. به آنان بگوييد: فرض کنيم نه گلوي حضرت علي اصغر (ع) پاره شده است و نه دستان حضرت عباس (ع) قطع شده است، آيا مشکل شما تمام ميشود؟! پس اگر مشکل شما اصل اسلام است و در واقع با اصل خداپرستي و توحيد مشکل داريد، پس ديگر اين بهانههاي سخيف راجع به عاشورا براي چيست؟! به آنها همين قدر بگوييد که صرف نظر از دين و مذهب و آئين و بهانههاي لجوجانه و عنادتان، بالاخره به عنوان يک بشري که به قول شما عقل دارد، آيا قبول داريد که در تاريخ گذشته جنگي بين امام حسين (ع) و يارانش با سپاهيان کفر و يزيديان درگرفته است يا خير؟ و قبول داريد که در اين جنگ امام و يارانش کشته شدهاند يا خير؟ اگر قبول نداريد، بايد برويد دست کم تاريخ بخوانيد و اگر قبول داريد، کاري با اين که بالاخره امام تشنه بودند يا خير و دستان حضرت ابوالفضل عليهالسلام قطع شده است يا خير؟ در سرزمين کربلا سبزه و ميوه هم ميروئيده است يا خير؟ نداشته باشيد، بلکه به عنوان يک آدمي که به قول شما فکر ميکند، ببينيد که خود در اعتقادات، مرام و رفتارتان در کدام گروه جاي ميگيريد؟ حسينيان و يا يزيديان؟! در خاتمه توجه داشته باشيد که مشکل آنان فقد انکار و کفر نيست، بلکه انجام وظيفه در تلاش بر عليه مسلمانان و توزيع شبهه براي تزلزل آنهاست. و گرنه خدا و اسلام را قبول ندارند که نداشته باشند. اين همه کافر در دنيا وجود دارد، اينان نيز يکي از آنها. آيا همهي کفار به تحليل و نقد کربلا و عاشورا ميپردازند، يا اينها مأمورند و دستور دارند؟! به آنان از سوي مراکزي چون «سوروس» و تشکيلاتهايي چون وهابيت، دستور داده شده که هر چه ميتوانيد بگوييد. با لحن تمسخر و توهين هم بگوييد. مهم نيست که درست ميگوييد يا غلط و پاسخ شما را ميدهند يا خير؟! مهم اين است که بر عليه همهي اسلام و تشيع بگوييد. تا جوّسازي شود! حرمتها و قداستها شکسته شود! و زمينه براي هجمههاي ديگر فرهنگي در جنگ نرم آمادهتر شود. السلام علي الحسين و علي بن الحسين و علي اولاد الحسين و علي اصحاب الحسين - الي يوم القيامه.
فرم در حال بارگذاری ...