اولاد حضرت رضا(ع)
عبدالله مأمون پس از انتصاب حضرت رضا(ع) به مقام ولیعهدی بنا به اقتضای سیاسی خویش دختر خود دمّ حبیب را به حضرت تزویج کرد و دختر دیگرش را نیز که امّالفضل نام داشت برای امام جواد(ع) نامزد نمود و یکی از دلائلی که طرفداران مأمون به تبرئهی وی در مورد مسمومیّت حضرت رضا(ع) آوردهاند همین است که اگر مأمون قصد مسمومیت آن حضرت را داشت دخترش را به عقد وی در نمیآورد.
ولی با توجه به هدف مأمون بطلان این نظریه کاملاً روشن است، زیرا مأمون برای حفظ موقعیت خود بعدها در اثر طغیان عباسیان مقیم بغداد ناچار شد که امام را مسموم کند اگرچه به عقیدهی بعضیها از اوّل کار چنینی تصمیمی را داشته است ولی به نظر نگارنده اعتقاد به اینکه مأمون از اوّل درصدد قتل امام بود یک عقیدهی افراطی است، زیرا مأمون مانند متوکل عباسی دشمن حضرت رضا و علویان دیگر نبود بلکه شرایط و اوضاع و احوال روز چنین است ایجاب میکرد که برای حفظ خلافت خود آن حضرت را مسوم سازد و چنانچه خلافتش از جانب امام و یا از جان دیگران (به خاطر ولیعهدی امام) مورد تهدید قرار نمیگرفت شاید با همان احترامات صوری که نسبت به حضرت رضا(ع) به عمل میآورد تا آخر با آن حضرت رفتار مینمود ولی چون در این مورد احساس خطر نمود فوراً درصدد رفع خطر برآمده و مرتکب چنین جمایتی گردید.
امّحبیب هم که همسر امام شده بود مانند مادر امام جواد محبوبیتی در دل حضرت نداشت و شاید نقش یک جاسوسه را در منزل او بازی میکرد و اسرار داخلی حضرت را به مأمون گزارش میداد چنانکه دختر دیگرش امالفضل هم که زوجهی امام جواد بود به دستور عمویش معتضم شوهرش را مسموم نمود.
طبرسی مینویسد حضرت رضا (ع) جز ابوجعفر جواد فرزند دیگری نداشت ولی به نقل صاب منتخب التواریخ حمدالله مستوفی در تاریخ گزیده مینویسد که شاهزاده حسین که دز قزوین مدفون است از فرزندان حضرت رضا(ع) میباشد.
و هم چنین محدث قمی در کتاب خود به نام فوائد الرضویه روایتی از فاطمه دختر حضرت رضا در فضیلت شیعیان علی(ع) نقل کرده است.
از دو روایت بالا معلوم میشود که حضرت رضا(ع) علاوه بر امام جواد(ع) یک پسر و دختر نیز داشته است و این روایت با روایاتی که شیخ مفید و طبرسی و دیگران نوشتهاند منافات ندارد زیرا ممکن است شاهزاده حسین که در قزوین مدفون شده از اولاد جواد باشد که فرزند حضرت رضا(ع) نیز محسوب میشود و یا ممکن است این فرزندان در زمان حیات خود امام فوت کرده بودند و آنچه محرز و مسلم است هنگام شهادت حضرت رضا(ع) اولاد آن بزرگوار منحصر بوجود مبارک امام جواد بوده است. [1]
ادامه دارد….
برای مشاهده ادامه مطالب در قسمت موضوعات امام رضا (ع) را انتخاب نمائید.
[1] فضل الله کمپانی، حضرت رضاu، سال نشر 1386، چاپ اول، انتشارات مفید، ص241-239؛ الارضاد، ج2، ص614؛ مرّات العقو، ج6، ص73.
طرز رفتار امام پس از مسئلهی ولایتعهدی
مسئلهی که از مسلمات تاریخ است، هم سنیها نقل کردهاند و هم شیعهها، هم ابوالفرج نقل میکند طرز رفتار حضرت است بعد از مسئلهی ولایتعهدی.
ابوالفرج میگوید روزی که مردم میخواستند با حضرت رضا(ع) بیعت کنند. مأمون برای حضرت رضا در کنار خودش محلی و مجلسی قرار داد و اول کسی را که دستور داد بیاید با حضرت بیعت کند پسر خودش عباس بن مأمون بود. دومین کسی که آمد یکی از سادات علوی بود. بعد به همین ترتیب گفت یک عباسی و یک علوی بیایند بیعت کندن و به هرکدام از اینها جایزه فراوان میداد و میرفتند. وفتی آمدند برای بیعت، حضرت دستش را به شکل خاصی رو به جمعیت گرفت. مأمون گفت: دستت را دراز کن تا بیعت کنند. فرمود: نه جدم، پیغمبر هم این جوز بیعت میکرد، دستش را این جور میگرفت و مردم دستشان را میگذاشتند به دستش و با او بیعت میکردند. [1]
ادامه دارد….
برای مشاهده ادامه مطالب در قسمت موضوعات امام رضا (ع) را انتخاب نمائید.
[1] مرتضی مطهری، برداشت از سیری در سیرهی ائمه اطهار علیه السلام، چاپ سی و هفتم، 1387، انتشارات صدرا، ص189-190
ورود به پایتخت
مرکب امام(ع) روز دهم شوال به مرو رسید. چند فرسنگ به شهر مانده حضرت مورد استقبال شخص مأمون، فضل بن سهل و گروه کثیری از امرا و بزرگان آل عباس قرار گرفت و با احترام شایانی به شهر وارد شد و به دستور مأمون همه گونه وسایل رفاه و آسایش در اختیار آن حضرت قرار گرفت.
پس از چند روز که به عنوان استراحت و رفع خستگی راه گذشت، مذاکراتی بین آن حضرت و مأمون آغاز شد و مأمون پیشنهاد کرد که خلافت را یکسره به آن حضرت واگذار نماید.
امام (ع) از پذیرفتن این پیشنهاد بشدت امتناع کرد. فضل بن سهل با شگفتی میگفت: خلافت را هیچگاه چون آن روز بیارزش و خوار ندیدم، مأمون به علی بن موسی(ع) واگذار مینمود و او از قبول آن خودداری میکرد.
مأمون که شاید خودداری امام را از پیش حدس میزد گفت: حالا که این طور است، پس ولیعهدی را بپذیر! امام فرمود: از این هم مرا معذور بدار.
مأمون دیگر عذر امام را نپذیرفت و جملهای ر با خشونت و تندی گفت که خالی از تهدید نبود. او گفت: عمر بن خطاب وقتی از دنیا میرفت شورا را در میان 6 نفر قرار داد که یکی از آنها امیرالمؤمنین علی(ع) بود و چنین توصیه کرد که هرکس مخالفت کند گردنش زده شود!… شما باید پیشنهاد مرا بپذیری، زیرا من چارهای جز این نمیبینم!
او از این صریحتر امام(ع) را تهدید و اکراه نمود و گفت: همواره برخلاف میل من پیش میآیی و خود را از قدرت من در امان میبینی. به خدا سوگند اگر از قبول پیشنهاد ولایتعهدی خودداری کنی تو را به جبر وادار به این کار میکنم و چنانچه بازهم تمکین نکنی به قتل میرسانم!!
امام(ع) ناچا پیشنهاد مأمون را پذیرفت و فرمود: «من به این شرط ولایتعهدی تو را میپذیرم که هرگز در امور ملک و مملکت مصدر امری نباشم و در هیچ یک از امور دستگاه خلافت، همچون عزل و نصب حکام و قضاء و فتوا دخالتی نداشته باشم.»
موضوع ولایتعهدی امام هشتم، طبعاً برای دوستان و شیعیان آن حضرت موجب سرور و شادمانی بود، ولی خود آن حضرت از این امر اندوهگین و متأثر بود و وقتی که مردی را دید که اظهار خوشحالی میکند، او را نزد خود فرا خواند و فرمود: «دل به این کار مبند و به آن خشنو مباش که دوامی ندارد!» [1]
ادامه دارد….
برای مشاهده ادامه مطالب در قسمت موضوعات امام رضا (ع) را انتخاب نمائید.
[1] مهدی پیشوایی، سیره پیشوایان، نگرشی بر زندگانی اجتماعی سیاسی و فرهنگی امامان معصوم، چاپخانه مؤسسه امام صادقu، تاریخ بهار 1388، چاپ بیست و یکم، ص476-480
دعوت مأمون از امام رضا (ع) به خراسان
مأمون ابتدائاً از امام به صورتی محرمانه دعوت کرد که همراه با بزرگان آل علی به مرکز خلافت بیاید. امام(ع) از قبول دعوت مأمون خودداری ورزید، ولی از سوی مأمون اصرار و تأکیدهای فراوانی صورت گرفت و مراسلات و نامههای متعددی رد و بدل شد تا سرانجام امام(ع) همراه با جمعی از آل ابیطالب به طرف مرو حرکت فرمود. مأمون به (جلودی) و یا به نقل دیگر (رجاء بن ابی ضحاک) که مأمور آوردن امام و همراهی کاروان حضرت شده بود، دستور داده بود که به هیچ وجه از ادای احترام به کاروانیان و به خصوص امام(ع) خودداری نکند، اما امام(ع) برای آگاهی مردم آشکارا از این سفر اظهارناخشنودی مینمود.
روزی که میخواست از مدینه حرکت کند خاندان خود را گردآوری و از آنان خواست برای او گریه کنند و فرمود: من دیگر به میان خانوادهام بر نخواهم گشت.
آنگاه وارد مسجد رسول خدا شد تا با پیامبر وداع کند. حضرت چندین بار وداع کرد و باز به سوی قبر پیامبر بازگشت و با صدای بلند گریست. (مخول سیستانی) میگوید: در این حال خدمت حضرت شرفیاب شدم و سلام کردم و سفر بخیر گفتم. فرمول: مغول! مرا خوب بنگر، من از کنار جدم دور میشوم و در غربت جان میسپارم و در کنار هارون دفن میشوم!
طریق حرکت کاروان امام(ع) از مدینه به مرو طبق دستور مأمون از راه بصره و اهواز و فارس بود شاید به این جهت که از جبل (قسمتهای کوهستانی غرب ایران تا همدان و قزوین) و کرمانشاه و قم، که مرکز اجتماع شیعیان بود، عبور نکند. [1]
ادامه دارد….
برای مشاهده ادامه مطالب در قسمت موضوعات امام رضا (ع) را انتخاب نمائید.
[1] مهدی پیشوایی، سیره پیشوایان، ص478-477
امامت حضرت رضا(ع)
شهادت حضرت موسی بن جعفر(ع) در 25 رجب سال 183 هجری در سن 55 سالگی بوده است. در تجارب السلف مینویسد هنگامی که جنازهی حضرت موسی بن جعفر(ع) را از خانه بیرون آوردند مردی ندا میکرد که امام روافق به مرگ خود مرده امام احمد حنبل در آنجا حاضر بود و پنهان میگریست چون گفتند امام روافض نماند او گفت لاوَ اللهِ العَظیم بلکه امام مشرق و مغرب نماند.
حضرت رضا(ع) موقع شهادت پدرش 35 ساله بود و مدّت 20 سال نیز دوران امامت وی پس از پدرش بوده است که ده سال آن در زمان هارون و پنج سال نیز در زمان خلافت امین و پنج سال دیگر را هم با مأمون به سر برده است.
امام هشتم بعد از شهادت پدرش روزگار خود را در مدینه به نشر علم و فضیلت و انجام عبادت و اطاعت پروردگار میگذرانید و همواره از یاران و دوستداران حضرتش به او مراجعه و احکام حلال و حرام میپرسیدند و از وجود آن پیشوای دین استفاده مینمودند و از جانب هارون نیز ظاهراً تعرّضی بدان حضرت انجام نمیگردید.
ادامه دارد….
برای مشاهده ادامه مطالب در قسمت موضوعات امام رضا (ع) را انتخاب نمائید.
نَصّ بر امامت آن حضرت
صفات ممتاز و ملکوتی امام خود بخود او را برای احراز مقام امات به مردم معرفی میکند؛ زیرا امام از نظر علم و تقوی و شجاعت و زهد و سایر ملکات نفسانی بر همگان برتری دارد و همین برتری و تفوق او دلیل امامت اوست چنانکه خلیل بن احمد بصری دربارهی خصلت امیر(ع) میگوید:
نیازمندی تمام مردم به او و بینیازی او از همهی مردم دلیل بر این است که او امام همه است. امّا برای تمام حجّت هم تصریحات امام قبلی دربارهی نصب و لازم و مزید بر علّت میباشد که ذیلاً به چند فقره از نصوص دربارهی امامت امام رضاu اشاره میگردد.
1. داود رقی میگوید: به حضرت موسی کاظم(ع) عرض کردم که قربانت گردم سن من زیاد شده دستم را بگیر و از آتش نجاتم ده و بفرمایید که امام و صاحب اختیار ما پس از شما کیست؟ آن حضرت به پسرش ابوالحسن الرّضا اشاره کرد و فرمود امام شما پس از من اوست.
2. نعیم قابوسی گوید، امام موسی بن جعفرu فرمود فرزندم علی بزرگترین اولاد من است و پیش من محبوبترین آنهاست با من در جَفر نگاه میکند و جز پیغمبر یا وصی او کس دیگری در جَفر نگاه نمیکند.
3. حسین بن بشیر گوید، موسی بن جعفر(ع) فرزند خود علی(ع) را بر ما امام قرار داد همچنانکه رسول خدا(ص) در غدیر علی(ع) را امام قرار داد آنگاه فرمود: ای اهل مدینه یا اینکه فرمود ای اهل محلّ این وصی من است بعد از من.
نصوص وارده دربارهی امامت حضرت رضا(ع) خیلی بیش از اینهاست و احادیث طولانی در این مورد در کتابهای اخبار و احادیث وارد شده است که فقط به ذکر برخی از آنها اکتفا کردیم. [1]
ادامه دارد….
برای مشاهده ادامه مطالب در قسمت موضوعات امام رضا (ع) را انتخاب نمائید.
[1] فضل الله کمپانی، برداشت از حضرت رضا، تهران، انتشارات مفید، 1386، ص48-46
برخی از کلمات و نصایح حکیمانه حضرت رضا(ع)
1. قال الرضا(ع) «من اخلاق الانبیاء التنظف»
(پاکیزگی از اخلاق پیامبران است.)
2. قال الرضا (ع): «اَلصَمتُ یَکسِبُ اَلمحَبّةَ اِنَّهُ دَلیلٌ عَلی کُلِّ خَیرٍ»
(سکوت محبت میآورد و راهنمای هر خیر است.) [1]
3. قال الرضا(ع) «لو اِنَّ عبأقتل بالمشرق و رضی بقبله رجلٌ بالمغربِ لکانَ الراضی عندالله عزوجل شریک القاتل»
(اگر کسی در مشرق کشته شود و دیگری در مغرب به قتل او راضی باشد، در نزد خدا شریک قاتل محسوب میشود.) [2]
ادامه دارد….
برای مشاهده ادامه مطالب در قسمت موضوعات امام رضا (ع) را انتخاب نمائید.
[1] وسائل الشیعه، ج10، ص
[2] تذکره الموضوعات، ص169، محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج64، ص23682
علم و دانش امام رضا(ع)
شیخ طبرسی روایت کرده است از ابوالصّلت هروی، که گفت: ندیدم عالمتری از علی بن موسی الرّضا(ع) مأمون در مجلسهای متعددی جماعتی از علمای ادیان را جمع کرد. فقها و متکلمین تا با آن حضرت مناظره کنند. آن حضرت برهمهی آنها غلبه کرد و همه بر فضیلت او اقرار کردند. هروی میگوید از آن حضرت شنیدم که میفرماید: «من در روضهی منوّره مینشستم و علمت در مدینه بودند. هرگاه از مسألهیی عاجز میشدند، جمیعاً به من رجوع میدادند و مسائل مشکل خود را برای من میفرستادند من نیز جواب میدادم.
ابوالصلت گفت: محمد بن اسحاق بن موسی بن جعفر(ع) از پدرش بیان میکند، که میگفت: پدرم موسی بن جعفر(ع) به پسران خود میفرمود: ای اولاد من! برادر شما علی بن موسی(ع) عالِم آل محمد است. از او معالم دین خود را سؤال کنید و فرمایشات او را حفظ کنید. همانا من شنیدم از پدرم جعفر بن محمد(ع) که مکرر به من میگفت: عالِم آل محمد(ع) در صلب توست ای کاش من او را درک میکردم. همانا او هم نام امیرالمؤمنین علی(ع) است. [1]
باید دانست که علم امام را با دانش دیگران نمیتوان مقایسه کرد و اگر کسی در مقام مقایسه برآید چنین قیاسی صحیح نبوده و باصطلاح اهل منطق قیاس معالخارق خواهد بود؛ زیرا علم امام موهبتی و الهامی است و از جانب خداوند افاضه شده است در حالیکه علم دیگران ولو در اثر نبوع ذاتی هم باشد کسبی و تحصیلی است و ائمه اطهار علیهمالسلام هم در علم و سایر فضائل نفسانی نسبت به هم فرقی ندارد و با توجّه به شرایط زمان و آماده بودن اوضاع و احوال، علم خود را ظاهر و بیان فرمودهاند. در زمان حضرت رضا(ع) نیز مناظراتی بین آن حضرت و رؤسای ادیان و فرق صورت گرفت که تفوّق علمی او را بر همگان آشکار نمود. [2]
ادامه دارد….
برای مشاهده ادامه مطالب در قسمت موضوعات امام رضا (ع) را انتخاب نمائید.
[1] شیخ عباس قمی، تلخیص از منتهی الآمال، تهران، انتشارات فراوری، فصل دوم، ص998
[2] فضل الله کمپانی، برداشت از حضرت رضا، تهران، انتشارات مفید، ص26
مکارم اخلاقی امام رضا(ع)
حضرت علی بن موسی الرضا(ع) مانند سایر ائمه دارای گوهر پاک و اصیل و به زیور فشائل نفسای و اوصاف حمیده آراسته و از هرگونه زشتی و پلیدی و رذائل اخلاقی منزه بود؛ زیرا خداوند تعالی ساحت پاک پیغمبر اکرم(ص) و خاندان او را به مدلول آیه تطهیر از هر عیب و نقصی دور داشته است.
زهد و عبادت
امام هشتم در زهد و عبادت و پارسائی مانند اجداد طاهرینش بود، از محمد بن عباد روایت شده است که حضرت رضا(ع) در تابستان بر روی حصیر مینشست و در زمستان بر روی پلاس، آرام مییافت و لباسهای او از جامعههای زبر و درشت بود و چون از منزل خود پیش مردم میآمد برای خود مزیّن میساخت.
حضرت رضا(ع) هر سه روز یک ختم قرآن انجام میداد و میفرمود: اگر بخواهد در کمتر از سه روز هم میتوانم یک قرآن ختم کنم ولیکن هنگامی که به آیات توجّه میکنم تفکّر و تدبّر میکنم که این آیه در چه موضوعی فرود آمده و در چه وقتی نازل شده است و لذا قرآن را در هر سه روز یک دور قرائت میکنم.
شیخ صدوق از رجاء ابن ابی ضحّاک که از طرف مأمون برای بردن امام رضا(ع) از مدینه به مرو مأموریت داشت روایت کرده است که گفت من از مدینه تا مرو همراه امام بودم به خدا سوگند کسی را در پرهیزکاری و کثرت ذکر خدا و شدّت خوف از تعالی مانند او ندیدم و جریان عبادت آن جناب در شبانهروز چنان بود که چون صبح میشد نماز صبح را اداء میکرد و بعد از سلام نماز در مُصلّای خود مینشست تسبیح و تحمید و تکبیر و تهلیل میگفت و صلوات بر حضرت رسول و اولاد او میفرستاد تا آفتاب طلوع میکرد، پس از آن به سجده میرفت و سجده را چندان طول میداد تا روز بلند میشد سپس سر از سجده بر میداشت و با مردم حدیث میکرد و تا نزدیک زوال آفتاب آنان را موعظه میکرد.
امام رضا(ع) هرگاه به آیهای که در آن ذکر بهشت یا دوزخ بود میرسید گریه میکرد و از خدا درخواست بهشت میکرد و از آتش جهنم به او پناه میجست. [1]
رجاء بن ابی ضحاک (مأمور مأمون) میگوید: امام(ع) شبها در بستر خود فراوان قرآن میخواند و بسمالله الرحمن الرحیم را در تمام نمازها بلند میخواند و چون سورهی مبارکهی (قل هو الله احد) را شروع میکرد، آهسته میفرمود: (الله احد) و چون فارغ میشد سه مرتبه میفرمود (کذلک الله ربّنا) و چون سورهی بحد، یعنی (قل یا ایها الکافرون) را میخواند آهسته میگفت: (یا ایها الکافرون) و چون فارغ میشد سه مرتبه میفرمود: (ربّی الله و دینی الاسلام) و چون از خداوند سورهی (والتین و الزّیتون) فارغ شد میگفت: (بلی واناعلی ذلک من الشاهدین)، رجاء میگوید: شاید آنچه را آن حضرت اضافه میخواند توضیح و تفسیر آیه بوده است.
رجاء میگوید: چون من او را نزد مأمون بردم مأمون از من دربارهی احوال او در سفر پرسید؟ من آنچه را مشاهده کرده بودم از شبانهروز او و سفر اقامه او بیان کردم و مأمون به من گفت: ای پسر ابی ضغای این مرد بهترین انسان روی زمین است و از همهی مردم داناتر و عابدترین آنان میباشد. سپس گفت: آنچه را از او دیدهای به کسی خبر نده تا فضل او جز از زبان من ظاهر نشود. سپس گفت: از خداوند کمک میخواهم که بتوانم او را پایین بیاورم و در بین مردم بیارزش کنم.[2]
ادامه دارد….
برای مشاهده ادامه مطالب در قسمت موضوعات امام رضا (ع) را انتخاب نمائید.
[1] فضل الله کمپانی، برداشت از حضرت رضاu، تهران، انتشاارت مفید، ص19-18
[2] سید محمدحسین بهارانچی، برداشت از شهید خرسان و پناه شیعیان، ویراستار فریبرز راهدان مفرد، انتشارات مؤلف، ص218-216
احوال مادر امام رضا (ع)
مرحوم صدوق در کتاب عیون، از محمد بن یحیی صولی نقل نموده که: گویند، مادر امام علی بن موسی الرضا کنیز و (امّ ولد) بود و از زمانی که موسی بن جعفر(ع) او را خریدار کرد (تکتم) نامیده شد در همان کتاب از عون بن محمّد کندی نقل شده که گوید: از پدرم علیّ بن میثم که از همهی مردم به امور ائمه علیهمالسلام و اخبار و اطلاعات و وصلتهای آنان اعرف و داناتر بود شنیدم که گفت:
مادر امام موسی بن جعفر(ع) (حمیدة المصفاه) که از اشراف علم بود کنیزی را به نام (تکتم) خریداری کرد که از همهی زنها از جهت عقل و دیانت و احترام به مولای خود (حمیده المصفاه) با فضیلتتر و شایستهتر بود تا جایی که هرگز مقابل مولای خود (حمیده المصفاه) نمینشست و به او احترام میگذاشت. روزی (حمیده المصفاه) مادر امام موسی بن جعفر، به فرزند خود گفت: فرزند عزیزم! (تکتم) کنیزی است که من تاکنون بهتر از او کنیزی نیافتهام و شکی ندارم که خداوند نسل او را ظاهر خواهد نمود. و من او را به تو بخشیدم، از او نگهداری کن. و چون حضرت رضا(ع) از او متولد شد امام موسی بن جعفر(ع) او را طاهره نامید.[1]
عون بن محمّد سپس میگوید: چون حضرت رضا(ع) از (تکتم) متولّد گردید (تام الخلقه) بود و شیر فروان میخورد. سپس تکتم مادر او گفت: مرا کمک کنید و یک دایهای به کمک من بفرستید. به او گفتند: آیا شیر تو کم شده است؟ او گفت: به خدا سوگند، من دروغ نمیگویم، شیر من کم نشده لکن مرا عادت به دعا و نماز و تسبیح است و چون فرزند آورم از آنها بازماندهام. [2]
[1] یسد محمد حسینی بهارانچی، برداشت از شهید خراسان و پناه شیعیان، ویراستار، فریبرز راهدان مفرد، انتشارات مؤلف، ص21-19؛ برداشت از عیون الاخبار الرضا، ج1، باب 19، ص238 و طبرسی، إعلام الورنی باعلام الهدی، ط3، تهران دار الکتب الاسلامیه، ص313.
[2] حاج شیخ عباس قمی، تلخیص از منتهی الآمال، باب دهم فصل اول، ویرایش کاظم عابدینی مطلق، تهران، انتشارات فراوری، 1381
ادامه دارد….
برای مشاهده ادامه مطالب در قسمت موضوعات امام رضا (ع) را انتخاب نمائید.