« درمحضر آیت الله بهجت (ره) | کلینیک اشپزی » |
نامه ای به دست ابوذر رسید.آن را بازکردوخواند.ازراه دور آمده بود.شخصی به وسیله نامه از او تقاضای اندرز جامعی کرده بود. او ازکسانی بود که ابوذر را می شناخت که چقدر موردتوجه رسول خدا بوده وپیامبر چقدر او رامورد عنایت قرار می داده وبا سخنان بلند و پر معنای خویش به او حکمت می آموخته است.ابوذر درپاسخ فقط یک جمله نوشت ، یک جمله کوتاه :«با آن کس که بیش از همه مردم ، اورا دوست می داری بدی ودشمنی مکن»!
ازطرف دیگر با خو د اندیشیدکه شخصیت گوینده جمله را نباید ازنظر دور داشت ، گوینده این جمله ابوذر است. ابوذر ، لقمان امت است وعقلی حکیمانه دارد،چاره ای نیست باید ازخودش توضیح بخواهم.مجددا نامه ای به ابوذر نوشت وتوضیح خواست. ابوذر در جواب نوشت :«مقصودم از محبوبترین وعزیزترین افراد در نزد تو ، همان خودت هستی.مقصودم شخص دیگری نیست. توخودت را بیشترازهمه مردم دوست داری.اینکه گفتم بامحبوبترین عزیزانت دشمنی نکن،یعنی باخودت خصمانه رفتار نکن.مگرنمی دانی هرخلاف وگناهی که انسان مرتکب می شودمستقیما صدمه اش بر خودش وارد می شود وضررش دامن خودش را می گیرد؟»
منبع: داستان وراستان
فرم در حال بارگذاری ...