معبودا باز قلم در جوهر عشق فرو رفت و مهر تابندگی ات بر صفحه عالم چکید. ذو ق بندگی ات را در ضیافتی به دل سپردم تا سرسپردگی را شهره ی این دیار سازم.
به حیات اندیشیدم و به هستی خویش قانع شدم ، اما با دیدگانم که نگریستم مرور در آیین بندگی هراسی به جانم انداخته بود. گلواژه هایی از زیباترین گنجینه خلقت مرا به خویش واداشت تا در این ماهی که تا چند روز دیگر آذینبندی آن بر دل تمام مخلوقات بسته می شود دلخوش باشم و یکایک اعضای بدنم رابه اطاعت و فرمانت سوق دهم.
اما چه کنم که فقط یک ماه کنترل آن سهل است و مراقبت آن به ماههای بعد موکول نمیشود. بلافاصله سفره عبادت را کنار می گذاریم و طعم گرسنگی و رنج تشنگی را فراموش خواهیم کرد.اینک جلو ه های دیگر ازنیازهایمان ماراشرمگین از اجابتش در محضرت میسازد.رسم ادب آموزی را نشانمان ده، دستمان رابگیر تا در پرتگاه زندگی سقوطمان دفعی نباشد و گهگاه احساس نیازمان ، حرکت و تکاپو به سوی تو را راهبر مسیرمان سازد. حکایت این ماه چنان است که شوق تو فراوان، یادت گرامی، مساجد پرا زجمعیتی که با زبانهای بی گناه تورا مناجات می کنند، اما آیا به راستی ماههای بعد چنین می مانیم؟!
متن ادبی : صدیقه امینی، مدرسه علمیه الزهرا گلدشت