بر هيچكس پوشيده نيست كه بحران اخلاقى ، بحران زيست محيطى ، بحران اقتصادى ، بحران هويت ، غلبه سكس و خشونت بر مناسبات اجتماعى مردم جهان ، فقر روز افزون ، شبكه هاى سازمان يافته جرم و جنايت ، تبهكارى جهانى ، سياه چاله هاى سرمايه دارى اطلاعاتى ، فمينيسم و نهضت هاى آزادى جنسى ، عوام گرايى رسانه ها و… حاصل و محصول قرن ها خودكامگى بشر در عرصه فرهنگ و تمدنى است از همين روست كه بشر تفكر خود را معطوف حق و موعودى آسمانى نموده است .
اگر چه اينهمه تباهى تاوان خودمدارى و غفلت از آسمان بود. صدها سايت اينترنتى ، هزاران عنوان كتاب ، صدها فيلم سينمايى و تلويزيونى با موضوعات و مضامين موعودى ، رشد روز افزون جمعيت هايى كه ذهنشان متوجه آخر الزمان ، ظهور منجى و جنگ پايانى است و ميليون ها مردمى كه با گسست از فرهنگ و تمدن غربى سر در پى منجى آخر الزمان و موعود آسمانى نهاده اند، پرده از ياس بزرگ و فراگير بر مى دارد. ياسى كه در خود اميد به آسمان و نواى آسمانى را چون جوانه اى مى پرورد. گفتگو از مهدويت و احياء انديشه و فرهنگ انتظار تكليف ماست، همان كه در عصر غيبت و تا به هنگام وقوع ظهور كبراى امام عصر(عج )، بدان مكلف و متعهديم، غفلت از اين فرهنگ ، غفلت از جان مايه و عصاره تفكر شيعه است. افسوس ، كه اين تكليف بزرگ را بدل به مجلس جشنى كرده ايم تا همه ساله در نيمه شعبان وقتى براى عيش و عقد و عروسى و شاديمان باشد و نه وقتى براى متذكر ساختن خود و ديگران. براى نشان دادن ضرورت (( احياء فرهنگ انتظار )) و چگونگی آن دلايل گوناگونى مى توان ذكر كرد. دلايلى كه هريك ناظر بر وجهى از حيات فكرى ، فرهنگى و بالاخره مناسبات مادى ما در شرايط حاضر است.
بى گمان ، اگر تا به اين حد از اين موضوع مهم غفلت نمى شد؛ وضع و حال و روز مسلمين به اين صورت كه امروز هست نبود.
1- لزوم تجديد حيات فرهنگى و فكرى
صحنه زمين شاهد ظهور و سقوط فرهنگ ها و تمدن هايى است كه آمدند، ايفاى نقش كردند و بالاخره رفتند.پوشيده نيست كه استمرار حيات و تمدن اقوام پيش از آنكه در گرو صورت بندى مناسبات مادى آنان باشد مرهون قوه فكرى و نظرى و بالاخره زايش فرهنگى آنهاست . جدایی تفکر از فرهنگ و تمدن به مثابه انسلاخ روح از تن است، غفلت از مباحث نظری مردان بزرگ اهل نظر و غیبت آنان از صحنه حیات فرهنگی و مادی مردم سرآغاز مصیبتی است که نتیجهای جز مبدل شدن همه آثار تمدن و فرهنگ آن قوم به آثار باستانی و سیاحتی ندارد.
سرزمینهای اسلامی کی بار در قرن 2 هـ. ق توسط یونانیان و بار ديگر در قرن 13، سرزمينهاى اسلامى مواجه با هجوم فرهنگى غرب شدند اما، بدليل ضعف و فتور عارض شده بر حيات فكرى و فلسفى حوزه هاى علمى اين سرزمين و ساير عوامل ، زمينه هاى استحاله همه جانبه فرهنگ و مدنيت مسلمين در بستر فرهنگ و تمدن غربى ، فراهم آمد. تجديد حيات فرهنگى و فكرى با صورت سازى و ظاهر انگارى ممكن نيست و اصلاح و آذين بندى كالبد عارى از روح موجب تجديد حيات نمى شود. تنها بازگشت روح ، كالبد فشرده را به حركت در مىآید.
«اگر روزى به اين درجه از آگاهى برسيم كه از عمق جان تمناى تجديد حيات فرهنگى كنيم ، مهدويت به عنوان جان مايه تفكر دينى و شيعى ، تنها نقطه اتكاء ما براى رجعت به آن هويت مكتوم و مستور است».
2- ضرورت خروج از موضع انفعالى در وقت غلبه فرهنگ و تمدن غير خودى
در شرايطى كه انفعال گام ها را در وقت مواجهه با فرهنگ و تفكر بيگانه و غير خودى سست مى كند و تاثير پذيرى، هر گونه اراده مستقلى را به مسلخ مى كشد؛ همه استعدادها، نيروهاى جوان و فعال و همه سرمايه هاى مادى و معنوى در برابر هجوم تندباد مسموم قد خم مىكنند. چنانكه ناخواسته نوعى خجلت از اظهار و معرفى سرمايه هاى فرهنگى رخ مى نمايد، در چنین هنگامهای تنوع راه و خروج، احیاء فرهنگی است که تمامیت صورت و سیرت فرهنگ و تمدن غربی را با محک خویش به نقد میکشد و جایگاهش را مینمایاند.
3- ضرورت اتكاء به حجت در طى طريق :
تأسی به حجتهای غیر الهی باعث بروز تشتت در همه زمینهها و بروز ناامنی شده است همه حجتها غیر معصوم و غیر الهی تنها جمعی از مردم را به گرد خویش میآورند و پاسخگوی بخشی از وجود معنوی و مادی حیات میشوند امّا اگر ویژگیهای خُلقی و خَلقی امام عصر و اتکاء ایشان به منبع ناب نبوت، ولایت، عصمت و علم، تاریخ و فرهنگ سرشار از سخا، شجاعت و جوانمرد ی منصفانه و درست فراروی جوانان این دیار گذاشته شود از ایشان حجتی برای بودن و رفتن میسازد چنان که به حقیقت حجت نیز هستند.
فرهنگ با توان عجيب و بالقوه و بالفعل خود عاملى است براى :- ايحاد پيوند اعتقادى و نظرى عمومى مردم- ايجاد ساز و كارى اجتماعى و اقتصادى واحد براى تنظيم مناسبات مادى- ايجاد رابطه اى دلنشين با مبدا واحد
4- احياء و اقامه عدل در ميان مردم :
عموم مردم بيزار از ظلم فراگيرى هستند كه نسل در نسل آنان را آزرده است . آنها در ميان اقيانوسى مملو از جنون و بى عدالتى ، تشنه كام زلال عدالتند از آنجا كه بسيارى از مردم ، گروه ها، مدعيان و به ظاهر مصلحان و خيرخواهان به بهانه اقامه عدل آمدند و در پايان جز به انباشته كردن انبان خود نينديشيدند و ناشر ظلم و بى عدالتى شدند، ديگر كمتر كسى ادعاى عدالت خواهى و ظلم ستيزى را از فرقه ها و نحله ها مى پذيرد.
فرهنگ انتظار، فرهنگى است كه (( كلمه عدل )) را امام خويش مى سازد و بلافاصله در نسبتى جدى با امام عدل و سلسله ائمه هدى مردم را به تجربه عدالت دلخوش و اميدوار مى كند. احياء اين فرهنگ در ذات خود پاسخگوى نياز عصرى است كه در ظلم و بى عدالتى دست و پا مى زند. احياء كلمه عدل ، احياء فرهنگ انتظار ضرورت احياء عدل ، ضرورت گفتگو درباره امام عصر (( عج )) ، و امام عدل را روشن مى سازد.
5- حراست از مواريث فرهنگى :
میراث همه انبیاء به نبی اکرم منتقل شد و ایشان حافظ و حامل همه میراث انبیاء شدند و پس از ایشان همه این میراث و همه سنتهای مرتبط با آن به ائمه هدی منتقل شد تا آن که به امام عصر رسید. آخرین وصی پیامبر به عنوان خاتم اوصیاء تمامیت حقیقت دین و سنت و سیره پسندیده و مورد رضای خالق هستی را متجلی خواهد ساخت.
ذکر نام بلند حضرت و احیای فرهنگ انتظار همه میراث و سنتها را به نسل جوان منتقل میسازد و ذکر بلندی که قلبها را ذکر میکند و همت جوانان را به مصافی بزرگ میخواند. سنتهای تربیت بدنی و رسوم پهلوانی همه باید در راستای فرهنگ انتظار و ولایت باشد، نظام تعلیم و تربیت و مواد آموزشی باید جهت گیری و سمت و سویشان حول محور انتظار و ولایت باشد. اشعار شاعران اهل معرفت و تفکر این سرزمین جملگی باید بر مدار ولایت باشد.
نبايد زندانى كردن همه سنت ها و اشياء باقى مانده از اعصار كهن در قاب هاى شيشه اى موزهها و تالارها را حراست از ميراث فرهنگى تلقى كرد و در عمل و نظر به سمت و سوى عالم غربى رفت حفظ كه اين عين جدايى و دورى است و حراست از مواریث فرهنگی و احیاگری نیاز به قطب میانی و محور مراجعه و حجت شناخته شده دارد و آن حجت مهدی موعود است.
منبع : کتاب انتظار