« توصيههاي مقام معظم رهبری در مورد کتابخواني | ماﺟﺮﺍﯼ به ﻫﻢ ﺯﺩﻥ ﻏﺬﺍي داغ ﺑﺎ ﺍﻧﮕﺸﺖ ﺗﻮﺳﻂ ﺣﻀﺮﺕ ﺯﻫﺮﺍ (ﺱ) » |
كوري بود و دروغي ،
كوري به دروغ دل بسته بود و به سوي خود ميكاشند و قصه ي غصها از همينجا شروع شد،
كور عاشق دروغ شد و او را صادقانه باور ميداشت، دروغ يه عاشق از او ساخت كه عشقي نبود،
كور فصلهاي زيادي را با دروغ گذراند تا اينكه دروغ كور عاشق را به جاي كه ته و راه دگري نداشت رسانيد
و او را به لبه پرتگاهي از آتش برد،
و كور ساده را به پرواز تشويق ميكرد كور نميدانست به كجا ميرود
اگر ميديد ترس ستون پاييش ميلرزاند با خيالي راحت گام آخر را آماده كرد و به سوي آتش سقوط كرد ..
در اين حال دستي او را از پشت گرفت و كور را برگرداند
و به راهي ديگر رهبريش ميكرد
كور هنوز به پرواز دروغ دل بسته بود اما ناچار به راه اون دو دست سفر ميكرد
بيچاره كور عاشق نميدانست كجا ميرود و از دروغ دور شده بود
حسابي دلش براي وعدهاي دروغ تنگ ميشد
تا اينكه اون دو تا دست كور را به بهشتي برد و به چشمان كور دستي كشيد و كور بينا شد،
او خود را در آغوشي مهربان ميديد
بهش گفت اي قشنگترين و اولين نور ديدگانم تو كيستي؟
نكند تو خداي!!
بخنديد و گفت نه من بنده ي او هستم
مرا سوي تو نظر كرد
تو در دام دروغ افتادي و ساده به دنبالش افتادي تو را به پرتگاه آتشي برد كه جهانيان از دركش عاجزن و تو به سوي آتش سقوط كردي بي آنكه ببيني كجاي روزگاري،
خدا به تو لطف كرد دست مرا براي گرفتنت رساند و تو را به اين بهشت كشاند
و دروغ فرار كرد
كورهم بينا شد
بينا از شدت محبتي كه خدا بهش هديه ميكرد، بهشت را رها كرد ….
و عاشق اون خداي مهربان و دو تا دست شد
و بعد فهميد اون دوتا دست دستهاي ابوالفضل (ع) بودن.
نویسنده :حميدقيطاسي
فرم در حال بارگذاری ...