سامانه وبلاگ مدارس
به مدرسه علمیه الزهراء(س) گلدشت خوش آمدید.
« داستان صمعی وزن جوانکلید »

داستان فقیر

داستان فقیر

  چهارشنبه 1 شهریور 1391 10:19, توسط حوزه علمیه الزهرا(س) گلدشت   , 242 کلمات  
موضوعات: خواندنی ها, مذهبی

 

فقیری بر در خانه ای ایستاد بود ، و نان می خواست ، بچه ی همسایه وقتی دید او نان می خواهد ، با تعجب از او پرسید : مگر مادر نداری ؟ پیر مرد فقیر در جواب او نه . بچه گفت : برئ برای خودت مادر بخر

جل الخالق !

انسان از ملکات ای بچه ها چیزهایی می فهمد ، چون خود بچه هر وقت نان می خواسته از مادر می گرفته ، لذا به فقیر هم می گوید از مادر بگیرد و اگر هم مادر ندارد تهیه کند . او می فهمد که به کسی محتاج است که حوایج او را بر آورد ، و چه کسی بهتر از مادر و پدر ؟ و اگر آنها نبودند ، خوب است کس دیگری به جای آنها باشد

سرو کار انبیا-علیهم السلام- با خدا بود ، و هر جا گیر می کردند زود به خدا متوجه می شدند و در خوشی هم خدا را یاد می آوردند ، به گونه ای که گویا می دیدند همه چیز ازآنجا سر چشمه می گیرد زمانی حضرت عیسی-علیه السلام-در بیابان می گذشت و باران به شدت می بارید ، و جایی نداشت که به آنجا پناه برد ، گفت : خدایا ، برای هر چیز جا و مسکنی قرار داده ای . پس مسکن و ماوای من کجاست ؟

با آن عظمت که مرده را زنده می کرد، گویا قادر نبود جایی برای خود تهیه کند و لذا به خدا متوجه می شد . چه خوب است انسان مطیع خدا باشد و ببیند رضای او در چیست تا آن را انجام دهد .

منبع : در محضر بهجت ش 335

 


فرم در حال بارگذاری ...

محتواها

کاربران آنلاین

پخش زنده اماکن متبرکه

پخش زنده حرم

آمار

  • امروز: 644
  • دیروز: 1304
  • 7 روز قبل: 8774
  • 1 ماه قبل: 47162
  • کل بازدیدها: 1096709
Online User