« زندگينامه شهيد محمد على رجايى | توصيههاي مقام معظم رهبری در مورد کتابخواني » |
فرازهايى از زندگى و انديشههاى متفكر شهيد دكتر محمد جواد باهنر
هشتمين روز از ماه شهريور يادآور به خون خفتن مظلومانه دو انسان متعهد و معتقدى است كه با تمسك به قرآن و عترت لحظهاى از پيمودن طريق حق منحرف نشدند و با اهتمامى بىوقفه براى شكلگيرى و شكوفايى نهال پر بار انقلاب اسلامى قيام نمودند. و در جهت احياى ارزشهاى دينى و بازگشتبه هويت مذهبى، به ويژه در تربيت نسل نو خاسته دمى آسوده نزيستند. سرانجام آن دو يار صديق پروانهوار بر گرد شمع توحيد سوختند و به لقاى معبود شتافتند.
امام خمينى (قدس سره) در خصوص اين اسوههاى وارستگى فرمودند: «… آقاى رجايى و آقاى باهنر هر دو شهيدى هستند كه با هم در جبهه هاى نبرد با قدرت فاسد، هم جنگ و هم رزم بودند… رجايى و باهنر اگر نيستند خدا هست…» (1)
[اين نوشتار در نظر دارد سيرى اجمالى در زندگى و انديشههاى شهيد باهنر داشته باشد و انشاءالله در مقالهاى مستقل به ابعاد شخصيتى شهيد رجايى پرداخته خواهد شد.]
شهيد دكتر محمد جواد باهنر به راستى فردى صاحب نظر و انديشمندى خوش فكر و بامعلوماتى عميق و نظم يافته بود، قلبش در راه ارشاد فكرى و عمل و ارتقاى آگاهى جامعه مىطپيد و در اين راه آرام وقرار نداشت، با اقشار گوناگونى از جامعه تماس داشت و به تناسب، نقش ارزشمندى در تعليم و تربيت هر كدام ايفا مىكردو از ميان آنان افراد علاقهمند به مبانى دينى و قرآنى را جمع و جذب مىنمود. او كه بنيانهاى اعتقادى را به خوبى مىشناخت و با محيط دانشگاه مانوس بود، در تعميق پيوند بين حوزه و دانشگاه كوشش فراوانى از خود بروز داد. محور تلاشهاى اين فرزانه شهيد، مدام در انديشه پايهگذارى كارهاى اساسى جامعه بود. استقامت وى در مبارزه پىگير عليه كفر و نفاق براى ما درس بزرگى است; او به دور از خودنمايى، رياكارى و هياهو كارهاى سخت را بر عهده مىگرفت و آن را با صبر و متانت انجام مىداد. چهره تابناك امثال باهنر بود كه با زندگى پرشور خود حماسه انقلاب عظيم اسلامى را بر سينه تاريخ حك نمودند.
خانواده و دوران صباوت
محمد جواد باهنر به سال 1312 ه.ش در يكى از محلات كرمان معروف به «محله شهر» كه از نقاط قديمى اين ديار به شمار مىآمد، در خانوادهاى ملتزم به ارزشهاى مذهبى ديده به جهان گشود، پدرش از راه پيشهورى، زندگى محقرانه خود را مىگذرانيد. خلوص و تقواى والدين او در شكلگيرى شخصيتش به عنوان انسانى پرهيزگار و دانشور و صديق بسيار مؤثر بود. شايد يكى از دلايلى كه موجب شد ايشان به مدرسه علميه برود، عدم توانايى اقتصادى خانواده بود كه موفق نشدند فرزندشان را به دبستان بفرستند و آن شهيد از يازده سالگى در مدرسه علميه معصوميه كرمان، مشغول تحصيل گشت. مقدمات علوم دينى را از محضر حجةالاسلام والمسلمين حقيقى فراگرفت. البته قرآن را در مكتب خانهاى نزد بانويى مؤمنه در پنجسالگى آموخت. (2) مركز علوم دينى كه باهنر در آن به تحصيل مشغول بود، چون ساير مدارس علميه توسط عوامل رضاخان تعطيل گرديد و بعد از شهريور 1320 ه.ش بازگشايى شد، وى ضمن فراگيرى علوم حوزوى دروس رسمى را خواند و در سال 1332 ه.ش گواهىنامه پنجم متوسطه را در بيستسالگى دريافت كرد.
عزيمتبه قم
در اوائل مهرماه سال 1332 ه.ش باهنر كرمان را به قصد اقامت در جوار بارگاه حضرت فاطمه معصومه(س) ترك كرد و در شهر مقدس قم تحصيلات خود را پىگرفت، وضع اقتصادى خانوادهاش آن چنان بود كه قادر به پرداخت مخارج تحصيلى او نبودند و ايشان در قم از شهريه محدودى كه مرحوم آية الله بروجردى مىدادند و در آغاز 23 تومان و پس از چندى 50 تومان هم از حوزه علميه كرمان حواله مىشد، روزگار مىگذرانيد. آن جوان سخت كوش در سال اول، كفايه و مكاسب را نزد شخصيتهايى چون آية الله مجاهدى و آية الله سلطانى فراگرفت و از سال 1333 ه.ش به درس خارج فقه و اصول رفت. استادشان در فقه و اصول قريب به هشتسال حضرت آيةالله العظمى امام خمينى بود كه يادداشتهاى درس امام را به عنوان يادگار و ذخيره علمى خوبى ضبط نموده بود. (3)
باهنر، براى معرفى امام و تاريخ آشنايى خود با بنيان گذار جمهورى اسلامى خطاب به پروفسور حامد الگار گفت: از سالهاى 1333 تا 1341ه.ش به عنوان يك طلبه در كلاس درس ايشان حضور مىيافتم و اصولا هر كس كه مىخواست درس بخواند و در پى تحقيق برود به درس امام مىآمد، هرگاه آن وجود بابركت مطلبى را عنوان مىكرد، همه را تحت تاثير قرار مىداد، مدام حالتى از وارستگى، غناى فكرى و تعهد در وجودشان ديده مىشد. در تدريس عرفان چنان مباحث اين رشته از دانش را بيان مىفرمود، به گونهاى كه انسان تصور مىكرد، دنيا و متعلقاتش هيچ است چنان اوج روحى به ما دست مىداد كه احساس مىكرديم ديگر از تمامى مظاهر دنيوى فارغ شدهايم در عين حال در درسهاى علمى به صورت يك فيلسوف، فلسفه را به خوبى و با تسلط كامل تدريس مىنمود، زيرا تفكرى فلسفى و انديشهاى ژرف داشت، هرگاه فقه تدريس مىنمود، مباحث اين رشته از دانش اسلامى، روايات، اقوال علما و مانند آن را به خوبى از هم مىشكافت، امام در برخوردهاى شخصى مدام قاطعيت نشان مىداد و پاسخهاى ايشان كوتاه بود و از اتلاف وقت و بيهودهگويى جلوگيرى مىنمود، ولى در عين حال انسان احساس انس مىكرد و هيچ وحشتى از تماس با اين استاد نبود، و در حضورش احساس آرامش روحى مىنموديم. (4)
او به مدت شش سال از درس فلسفه (اسفار) و نيز مباحث تفسيرى استاد عالى قدر علامه طباطبايى استفاده نمود و به درس فقهى آية الله العظمى بروجردى مىرفت و تا پايان سال 1340 ه.ش كه زمان رحلت آن فقيه فرزانه بود، درس ايشان را ادامه داد.
باهنر، ضمن تحصيلات نه ساله در حوزه علميه قم، از ادامه تحصيل در مدارس رسمى غافل نبود و كلاس دوازدهم را به طور متفرقه امتحان داده و ديپلم گرفت و پس از چندى در دانشكده الهيات به تحصيلات خود ادامه داد، اما چون محتواى دروس آن برايش تازگى نداشت و در قم به طور عميق با آنها آشنايى داشت، در هفته يكى دوبار در برخى درسها كه لازم بود شركت مىنمود و سرانجام در سال 1337 ه.ش دوره ليسانس را به پايان رسانيد و دوره دكتراى الهيات را عمدتا پس از آمدن به تهران ادامه داد و يك دوره فوق ليسانس امورتربيتى را در دانشكده ادبيات دانشگاه تهران طى دو سال گذرانيد.
باهنر، در قم ضمن تحصيلات به كمك تنى چند از دوستان دانشور، نشريه مكتب تشيع را پىريخت. اين مجله نخستبه صورت سالنامه و سپس به فصلنامه تبديل شد. ايشان در اداره مجله مكتب تشيع نقش اول را داشت و عمده مسؤوليتهاى فرهنگى و بررسى مقالات رسيده به دوش وى بود. مقالات اين نشريه به عنوان مسايل روز در جهتشناسانيدن ابعاد معارف اسلامى به سبك ژرف و بديع تدوين مىگرديد و شخصيتهايى كه براى تاليف آنها انتخاب شده بودند از افراد باصلاحيتبه شمار مىرفتند. گرچه فصلنامه به دليل مضايق اقتصادى و مخالفت رژيم تا يك سال بيشتر دوام نيافت، ولى سالنامه مكتب تشيع تا حدود هشتسال ادامه يافت. شهيد باهنر در اولين مصاحبه كه در مكتب تشيع درج گرديد به عنوان يك چهره فرهنگى مورد توجه محافل دينى و علمى قرار گرفت. (5)
در عرصه مبارزه
دكتر محمد جواد باهنر با سخنرانىهاى آموزنده و منبرهاى پربار خويش به افشاى چهره رژيم شاه پرداخت و موضعگيرىهاى او را سختبه باد انتقاد گرفت. در سال 1341ه.ش به تهران انتقال يافت و اين مهاجرت بدان سبب بود كه حوزه علميه قم تصميم گرفت نمايندهاى براى تبليغات اسلامى به ژاپن اعزام نمايد. او در تهران يك دوره زبان انگليسى را كه زبان دوم مردم ژاپن بود فرا گرفت و چون رژيم براى اين مسافرت مشكلاتى پيش آورد، آن را به تاخير انداخت. از سوى ديگر، مبارزه مردم مسلمان به رهبرى امام خمينى در سال 1341ه.ش پيش آمد خداوند چنين خواسته بود كه دكتر باهنر در ايران بماند و در متن مبارزات قرار گيرد، سال بعد كه اوج مبارزات بود و حادثه پانزدهم خرداد هم در همان سال روى داد وى و گروهى از روحانيان به شهرهاى گوناگون اعزام شدند تا با سخنرانىهاى خود محرم آن سال را با حركت و قيام توام نمايند. در آن سال باهنر، به همدان رفت و در روز هفتم محرم، در اين شهر توسط عوامل رژيم دستگير شد، ولى با اجتماع مردم و فشار افكار عمومى آزاد گرديد و به سخنرانىهاى خود ادامه داد. در روز دوازدهم محرم كه استبداد در سراسر ايران دستبه شدت عمل زد و مبلغان زيادى را دستگير نمود، باهنر با برنامهريزى دوستانش مخفيانه عازم تهران شد. پايان اسفند سال 1342 شمسى با سالگرد حادثه خونبار مدرسه فيضيه قرين گرديد و بدين مناسبت در مسجد جامع واقع در بازار بين الحرمين تهران، سه شب متوالى توسط باهنر سخنرانى برگزار شد و اجتماع بسيار عظيمى براى استماع سخنان ايشان در اين مكان گرد آمدند، نيروهاى انتظامى وابسته به شاه به اتفاق سرهنگ طاهرى معدوم، به مسجد آمده و او را دستگير كردند و به زندان قزلقلعه انتقال دادند. اين نخستين زندان رسمى شهيد باهنر بود كه چهار ماه طول كشيد.
تا سال 1350 و قبل از آن كه فعاليتهاى تبليغاتى اين انديشمند ممنوع شود، اكثر سخنرانىهاى ايشان در انجمن اسلامى مهندسين و انجمن پزشكان آن روز بود و در مسجد هدايت، مسجد الجواد و حسينيه ارشاد مدتها برنامه داشت. دومين دستگيرى باهنر پس از يورش به منزل وى و دستگيرى و شكنجههاى متوالى خواهرش بود و پس از آن تحت مراقبتشديد قرار گرفت و مكرر به مركز ساواك احضار مىشد، در سالهاى 1356 و 1357 سه نوبت دستگير شد. در هنگام حكومت نظامى و ممنوع بودن سخنرانى، مشغول بحث در دانشگاه شيراز بود كه هنگام بازگشت، در هواپيما بازداشت گرديد و بعد از چند روز وى را به تهران انتقال دادند، دو نوبت ديگر هم در همان حوادث دستگير شد. (6)
وقتى باهنر در تهران اقامت داشتبا هيئت مؤتلفه آشنا شد. اين گروه مبارزات شديدى عليه رژيم داشتند و چون پس از ترور حسنعلى منصور عدهاى از ايشان دستگير شدند براى نجات آنان تلاش زيادى نمود، در مؤتلفه اول همكارى وى در حد سخنرانى، اعلاميه و كارهاى مخفى بود، اما در مؤتلفه دوم عدهاى از نيروهاى كشف نشده آنان را جمع نمود و سازمان مزبور را تجديد بنا كرد كه گويا به دليل عامل نفوذى كه در بين آنان بود در هنگام انتشار اولين اعلاميه كشف و بازداشتشدند. (7)
پس از آن باهنر يك تشكيلات نيمه علنى و در پوشش اجتماعى و مؤسسه تعاونى رفاهى به راه انداخت كه در ظاهر هدفهايش تشكيل صندوقهاى قرض الحسنه و مدارس بود، اما در باطن عليه رژيم مبارزه مىنمودند و به افشاگرى مىپرداختند. شهيد دكتر بهشتى و شهيد محمد على رجايى با «مدرسه رفاه» همكارى داشتند، در تاسيس «كانون توحيد» نيز شهيد باهنر كوشيد، مؤسسه مزبور نيز فعاليت تبليغى داشت، در بنيان نهادن دفتر نشر فرهنگ اسلامى وى تاثير به سزايى داشت.
قبل از پيروزى انقلاب اسلامى براى كنترل اعتصابهاى مردم و رفع خطرهايى كه نهضت را تهديد مىكند، جمعى از سوى حضرت امام تشكيلاتى را پديد آوردند كه بسيار به موقع و مناسب بود و سمتسرپرستى آنان را شهيد باهنر عهدهدار گشت و اين برنامه بر شايستگى شهيد باهنر و ميزان اعتماد امام به ايشان صحه مىگذارد، در نخستين مرحله كه قرار شد شوراى انقلاب تشكيل شود، باهنر از سوى امام به عضويت آن منصوب گرديد. هم چنين وى نماينده اين شورا در وزارت آموزش و پرورش هم بود. (8) دكتر محمد جواد باهنر، پس از سقوط رژيم منحوس شاهنشاهى و استقرار نظام جمهورى اسلامى در مسؤوليتهاى حساس ذيل انجام وظيفه مىنمود: عضويت در شوراى تنظيم مدارس، مسؤوليت نهضتسوادآموزى، نماينده مردم كرمان در مجلس خبرگان، نماينده مردم تهران در مجلس شوراى اسلامى، وزارت آموزش و پرورش، نخست وزير جمهورى اسلامى ايران. (9) باهنر يكى از بنيانگذاران و مؤسسين حزب جمهورى اسلامى بود و در زمان شهادت سمت دبير كلى اين حزب را دارا بود. (10)
خلق و خوى
باهنر مصداق بارز كونوا دعاة الناس بغير السنتكم بود; يعنى مىكوشيد با رفتار و اعمالش بدون آن كه سخنى بر زبان آورد افراد را موعظه كند، مكتبش را در لحظات و ذره ذره زندگىاش مىشد مشاهده كرد، هيچ گاه چهره عصبانى وى را نمىشد، ترسيم كرد و در مقابل فشارها و ناملايمات متانت و گشادهرويى نشان مىداد. خستگى در زندگى وى مفهومى نداشت و در پايان روز، پس از كارهاى طاقت فرسايى كه انجام مىداد نشاط وى چون زمان آغاز فعاليتبود. البته شادمانى او در روح و روانش ريشه داشت ولى از نظر فيزيكى گاهى چشمانش از فرط خستگى و بىخوابى در التهاب لختى آسودگى، مىسوخت. اگر كارى به او محول مىگشت تا آن را به پايان نمىرساند قرار نمىگرفت. در مسايل گوناگونى كه به وى تفويض مىشد، در مواقعى خواب، خوراك و استراحت را در شبانه روز به طور كامل بر خود تحريم مىنمود تا از آن موضوع مورد نظر گرهگشايى كند. عطوفت و مهربانىاش به گونهاى بود كه دوستان و همكارانش از محيطى كه با او مشغول تلاش بودند، لذت مىبردند. او كار را تنها براى خدا مىكرد و به همين دليل در ميان جامعه كمتر شناخته شد و مىكوشيد حضور تبليغاتى خود را كم رنگ نشان دهد. اميد، تلاش و توكل در روانش موج مىزد و هرگز در طول سالها مجاهدت و مبارزه او را به كنجى خزيده و مايوس نمىشد ديد. مىدانست كه چه مىكند و چه مىگويد و با برخوردى متين مسايل را ارزيابى مىكرد و پس از شناسايى راه با پشتكارى شگرف آن را خاتمه مىداد. گستردگى معلومات هرگز موجب خويشتن بينى در او نبود و به دليل فروتنى همواره تا پايان عمر آماده آموختن از ديگران بود. خود محورى در وى ديده نمىشد و در مواردى كه ديگران او را مشاور خويش قرار مىدادند، دلسوزى زايدالوصفى از خود بروز مىداد. هرگز خستگى را ملاقات نمىكرد و با آن لبخند دائمى كه بر لبانش نقش بسته بود، نور اميد را در اطرافيان روشن نگاه مىداشت، در برخوردهاى خانوادگى با اقوام، دوستان و بستگان دور و نزديك اعم از كوچك بزرگ يكى يكى احوالپرسى مىكرد و از كار و فعاليتشان سؤال مىنمود گرچه باهنر فردى آرام و ساكتبود، ولى درست جايى كه لازم بود تا در مقابل حركتى منفى يا جريانى انحرافى يا سخنى خام مقاومت نشان دهد، مقابله مىكرد و در برابر آنها ايستادگى مىنمود. (11)
مقام معظم رهبرى حضرت آية الله العظمى خامنهاى فرمودهاند: در همه مجامعى كه از سوى جمع ما يك كار فكرى انجام مىگرفت، مرحوم شهيد باهنر به عنوان يك عنصر كار آمد و ارزشمند حضور داشت. در خصوص اخلاق وى، نظيرش را كم داريم و شهيد مطهرى و بيش از ايشان شهيد بهشتى بسيار شيفته ويژگىهاى رفتارى دكتر باهنر بود، مهمترين خصوصيت ايشان آن بود كه كار زياد و مفيد و جمع و جور را بدون هيجان ظاهرى انجام مىداد، مردى عميق، صبور، بردبار، جدى، صميمى، صديق و باصفا بود، در نگارش خوش ذوق، اديب و داراى نوشتهاى آهنگين و زيبا بود. (12)
از دوران جوانى حالات تعبد در ايشان آشكار بود و نمازش را اول وقت و حتى الامكان به جماعت اقامه مىنمود و در صحن فيضيه در نماز جماعتى كه به امامت آية الله العظمى اراكى اقامه مىگشت، حاضر مىشد. اعتقاد وافرى به نماز شب، زيارت جامعه كبيره و ساير ادعيه داشت كه در مواقع تنهايى به آنها مشغول بود. نماز و دعا را وسيله صفاى قلب و تزكيه درون مىدانست، طبق قواعدى كه در آداب مسجد جمكران آمده بيشتر اوقات با پاى پياده به اين مكان مىآمد و به آداب اين مسجد عمل مىنمود، از قيودات دست و پاگير نفرت داشت و مىگفتبرخى تكلفها سد راه رشد انسان است، در يكى از سالها كه به آبادى «وشنوه» از توابع قم رفت و اتاق خرابهاى كه مربوط به امامزاده بود در اختيارش قرار گرفتبه اتفاق همراهان آن را تعمير نمود و بخشى از قرآن را طى دو ماه تابستانى كه در اين آبادى به سر برد، حفظ نمود. (13)
دكتر باهنر بر اين باور بود كه در سطح جامعه بايد اصول اخلاقى، گريز از تهمت و اهانت اجرا بشود با حفظ اين اصل كه سازش كارى و گذشتبىجا و سكوت در برابر خيانت و تجاوز جرم است، در عين حال افترا و هتك حيثيت و اظهار نظرهاى مبتنى بر حدس، شايعه و منافع شخصى كه اكثر ريشه در خودمحورىها و دستهبندىهاى كاذب دارد، درست نمىباشد. (14)
آن متفكر والامقام به اصل استوار ولايت فقيه اعتقاد و التزام عملى داشت و پايان نامه تحصيلى خود را در مقطع دكترا اين موضوع قرار داد و در زمان تحصيل در دانشكده معقول و منقول (الهيات كنونى) براى استاد خود شهيد مطهرى نوشت:
چون اينجانب محمد جواد باهنر دانشجوى دانشكده علوم معقول و منقول (رشته معقول) موضوع پايان نامه تحصيلى خود را «ولايت فقيه» در نظر گرفتهام، متمنى است در صورت صلاحديد موافقت فرماييد - 9/11/1338 –
موافقت مىشود، مرتضى مطهرى10/11/1338
و اين مساله نشان مىدهد كه اصل اعتقادى ولايت فقيه براى آن شهيد بزرگوار از زمانهاى دور به عنوان يك موضوع مهم دينى مطرح بوده است. (15)
دكتر باهنر در فاصله زمانى حساس هفتم تير 1360 تا هشتم شهريور همان سال كه پس از شهادت دكتر بهشتى به دبيركلى حزب جمهورى اسلامى برگزيده شد به بحث ولايت و رهبرى پرداخت و در زمانى كه نظام نوپاى اسلامى تازه شكل گرفته و ابهامها و سؤالهاى فراوانى در اذهان وجود داشتبه بيان ابعاد گوناگون اين مساله پرداخت، او تاكيد نمود: به دليل آن كه تعاليم اسلام تعطيل بردار نمىباشد، آن نظام و ولايتى كه بتواند اين مسائل را همچون اقامه عدل، امر به معروف و نهى از منكر، اجراى حدود و احكام الهى و جهاد را تحقق ببخشد در زمان غيبت ولى عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) هم بايد وجود داشته باشد و اگر ولايت فقيه نباشد بيش از هفتاد درصد از اسلام را بايستى تعطيل كرد. (16)
منابع :
1) يادنامه رجايى و باهنر، روزنامه جمهورى اسلامى، ويژه نامه دوشنبه 7 شهريور 1362، ص3.
2) شهيد دكتر باهنر الگوى مقاومت، دفتر اول، واحد فرهنگى بنياد شهيد، ص5و نيز مجله صف، ش69، ص42.
3) كارنامه معلم شهيد رجايى و دانشمند شهيد باهنر، نشريه شماره 42 حزب جمهورى اسلامى ص52 و 53.
4) مصاحبه دكتر باهنر با حامد الگار مندرج در كتاب شهيد باهنر الگوى مقاومت، ص352 - 353.
5) كارنامه معلم شهيد رجايى و دانشمند شهيد باهنر، نشريه شماره 42 حزب جمهورى اسلامى ص54 و 55.
6) ويژهنامه روزنامه جمهورى اسلامى به مناسبتسومين سالگرد شهادت رجايى و باهنر، ص3.
7) شهيد باهنر الگوى مقاومت، ص12 - 13; انديشههاى شهيد باهنر، ص8 - 9.
8) رجايى و باهنر دو بازوى پرتوان انقلاب، روزنامه جمهورى اسلامى، ويژه نامه سومين سالگرد شهادت رجايى و باهنر، ص4.
9) پرتوى از انديشههاى شهيد باهنر، ص9 - 10.
10) زندگى نامه شهيد باهنر، روزنامه جمهورى اسلامى، پنجشنبه 8 شهريور 1363، ويژهنامه، ص15.
11) روزنامه جمهورى اسلامى، ويژهنامه.
12) آن دو شهيد، ويژه نامه روزنامه جمهورى اسلامى، ص4.
13) در حجره سالكان طريقت، همان ماخذ، ص21.
14) شهيد دكتر باهنر الگوى مقاومت، دفتر اول، ص53.
15) روزنامه جمهورى اسلامى، دوشنبه 7 شهريور 1362، ص5.
16) مواضع ما در ولايت و رهبرى، شهيد محمد جواد باهنر، ص79 - 80.
فرم در حال بارگذاری ...