« عاشقتم خدا | بستن صفر » |
چند روزی است که آسمان رانگاه میکنم تا باران نگاه فرشتگان رابیابم، صدا ی خدا رامیشنوم . به هنگام گرفتاریهایی که امانمان را می بردتشنه تراز قبل می خوانمش .
بغضم را به خرابه های زمینی سپردم که مدتی است اسیر این خاکش گشتم.نمیدانم این روزها چرا بیشتر محو سوغاتی به نام مرگ گشته ام.با هرگناهی که می بینم ،راه چشمانم رامسدود میسازم تا همانند آن را مرتکب نشوم.هم شیرین است وهم تلخ.میدونی که چی رو میگم .طعم مرگ که شب وروز دارم باهاش پیوند برقرار میکنم.شاید حال وهوای دلمان این چند شب باقیمانده به گونه ای دیگر باشد.هدیه یک ماهه خدا به اتمام میرسد ومن سراپا ثقصیر هنوز در حیرانی خویش مانده ام.
در این ماهی که باهزاران امید چشم به در گاهت لقمه ای از سر اخلاص بر سر سفره افطارت با اذن واجازه ات بر کامم گذاشتم ، خدا میشود آرام در گوشم زمزمه کنی که مرا می بخشی تا پناه دل خسته ام باشد؟
متن ادبی : صدیقه امینی ، مدرسه علمیه الزهرا گلدشت
فرم در حال بارگذاری ...