« قصه هاي ميني ماليستي جنگ (صد خاطره ي کوتاه) | فدای سرتان ، شما زنده باشید. » |
مهربانی را فراموش کرد وقتی در چهره های انسانهای متمدنی دید که ثروت زنگ تفریح ساعاتشان بود،
عشق رازیر پانهاد آنگاه که خوی حیوانی انسانهای به ظاهر خوب را در رنگ ولعاب الفاظ پنهان ساخته بودند، حسرت ثانیه ها ودقایق را به سرعت طی میکرد تا چشمش زود وعده های عالمی راببیندکه خدا در کلام وحیش ببیند، گناه او تنها تولدش بود وتقصیرش بها دادن به انسانهایی بود که در ازای بی احترامی ، احترام را سرکوب میساختند.کاش دنیای اخلاق ما کمی وسیعتر شودتا تجلی اخلاق حسنه به وفور در سراسر عالم چشمگیر شود.متن ادبی مدرسه علمیه الزهرا گلدشت
فرم در حال بارگذاری ...