« حجاب ، نه افراط نه تفریط | عمل به واضحات و احتیاط در مشتبهات » |
ما به همان اندازه که از عقل برخورداريم، از شيريني اطاعت هم لذّت مي بريم. اطاعت پروردگار، نام و ياد پروردگار، براي يک عدّه شيرين است. در ماه مبارک رمضان از خدا مي خواهيم که شيريني نام و ياد خود را به ذائقه ما بچشاند و مي گوييم: «و أذقني فيه حلاوة ذکرک.»
او چطور به ما نزديک است و ما از آن طرف «ينَادَوْنَ مِن مَکانٍ بَعِيدٍ»؛ چطور او از هر چيزي و از هر کسي به ما نزديک تر است و از خود ما به ما نزديک تر است که فرمود: «وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ يحُولُ بَينَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ»؛ پاسخ اين مسائل کجاست؟ اين مسائل، بينايي باطن مي خواهد و به زاد و توشه و راحله مربوط نيست؛ اين مسائل، فوق زاد و توشه و راحله است. اين مطالب، عقيله بني هاشم مي خواهد. اين مسائل، عقل مي خواهد نه عبادت. عبادت، واجب است؛ اين مشخص است. مستحبّات هم مشخص هستند؛ منتها همين عبادت را کسي انجام مي دهد و از خداي سبحان، «جَنَّاتٌ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ» مي خواهد. چنين کسي به دنبال زاد است. همين عبادت را کسي انجام مي دهد و مي گويد خدايا تو در سوره مبارک «قمر» فرمودي: «إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي جَنَّاتٍ وَ نَهَرٍ فِي مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِيک مُقْتَدِرٍ» آن «جَنَّاتٌ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ» را که به خيلي کسان مي دهي، به ما هم ـ ان شاء الله ـ خواهي داد، ولي ما را در «عِندَ مَلِيک مُقْتَدِرٍ» جا بده! اگر کسي به فکر «عِندَ مَلِيک مُقْتَدِرٍ» باشد، به فکر مقصد است؛ اما اگر به فکر «جَنَّاتٌ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ» باشد به اندازه زاد و توشه به او مي رسد و هرگز او را به «فَادْخُلِي فِي عِبَادِي وَ ادْخُلِي جَنَّتِي» راه نمي دهند. او به «جَنَّاتٌ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ» راه مي يابد؛ يعني به بهشتي مي رسد که درخت و آب دارد، جسم و بدن و لذّت هاي ظاهري دارد؛ اما او را به آن بهشت معنوي که قرب الاهي است، راه نمي دهند؛ براي اين که او براي اين کار، معرفت و عقلي نياورده است؛ و عقيله نشده است. کساني که عقيله اند هم «جَنَّاتٌ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ» را دارند و هم «فِي مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِيک مُقْتَدِرٍ» را. به ايشان خطاب مي شود که «فَادْخُلِي فِي عِبَادِي وَ ادْخُلِي جَنَّتِي.» يکي از مصاديق بارز نفس مطمئنّه که در پايان سوره مبارک «فجر» گفته شده، سيدالشهدا (صلوات الله و سلامه عليه) است. اين خاندان هم از همين قبيل اند.
بنابراين ما يک زاد و توشه داريم که ما را به بهشت مي رساند؛ يک معرفت، خلوص، اخلاص و شهود قلبي داريم؛ و يک مقام فنا هم داريم که ما را از مرحل «جَنَّاتٌ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ» به مقام بالاتر مي رساند که «فِي مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِيک مُقْتَدِرٍ.» در اين جا است که آدم “عنداللّهي” مي شود. يک بهشت داريم که لدنّي است و بهشت هايي داريم که «جَنَّاتٌ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ» است. همان طور که علم لدنّي داريم و علمي که در کتاب و سنّت هست. اين که ذات اقدس الاهي به وجود مبارک پيغمبر (عليه و علي آله آلاف التحية و الثناء) فرمود «إنَّک لَتُلَقّي الْقُرآنَ مِن لَدُنْ حَکيمٍ عَلِيمٍ» يعني علم تو لدنّي است. علم لدنّي، علمي در مقابل فقه، اصول، فلسفه، کلام و عرفان نيست که موضوع، محمول و رابطه اي بين موضوع و محمول داشته باشد. همين علوم را اگر کسي از استاد ياد بگيرد يا در کتاب ها بخواند، مي شود علم عادي. علمي است که تَه جوي، نصيب طالبان علم مي شود؛ اما اگر همراه اين جوي و نهر بالا برود و به سرچشمه برسد و همين علوم را از خود سرچشمه استفاده کند، مي شود “علم لدنّي". “لدن” يعني نزد؛ علم لدنّي همين معارف غيبي قرآن و سنّت است، منتها «مِن لَدُنْ» و «مِن عند» و از خدا گرفته شده است. چون از نزد خدا گرفته شده، هيچ کسي از آن خبر ندارد.
ما يک “ماء مَعين” داريم و يک “ماء لدن". به آب جاري اي که «تراه العيون و تناله الدلاء» آب معين مي گويند؛ آبي که چشم او را مي بيند و دلو و ظرف به آن دسترسي دارد. به اين آب مي گويند ماء معين. اما آبي که درون چشمه است، هنوز کسي آن را نديده و نمي بيند و در دسترس کسي هم نيست، چنين آبي ديگر آب معين نيست؛ بلکه فوق آب معين است. علوم لدنّي اين گونه است؛ اخبار لدنّي هم اين طور است؛ کمالات لدنّي نيز از اين قبيل است. اگر کسي در دنيا به آن “لدن” و “نزد” برسد و به آن جا راه يابد، در آخرت هم آيه سوره مبارک «قمر» نصيبش مي شود که «فِي مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِيک مُقْتَدِرٍ» و همان کسي مي شودکه در پايان سوره مبارک «فجر» خدا به او وعده داد که «فَادْخُلِي فِي عِبَادِي ? وَ ادْخُلِي جَنَّتِي.
منبع :بیانات آیت الله آملی
فرم در حال بارگذاری ...