« کربلا ؛ امید پس فردای تاریخ | آموزه » |
روزی پیشنهاد بی سابقه ای به کشاورزی شد.او میتوانست با پرداختن چند سکه طلا هر اندازه زمینی که در یک روز میتوانست از آن پیاده عبور کند را از آن خود سازد. تنها شرط پیشنهاد این بود
که کشاورز باید تا غروب آفتاب به نقطه آغاز برگردد.او سپیده دم روز بعد با گامهای تند وتیز حرکتش را آغاز کرد و وسط روز بسیار خسته شداما همچنان با حرص به راه خود ادامه داد و زمینهای بیشتری را زیر پا گذاشت.بعداظهر متوجه شد فاصله اش با نقطه آغاز بسیار زیاد شده است وبنابراین به سرعت گامهای خحود افزود.با پایین آمدن خورشید ، دویدن را شروع کرد؛ چون خوب میدانست که در صورت باز نگشتن به نقطه آغاز ، پیشنهاد را می بازد و دیگر فرصت آن را پید ا نمیکند که صاحب زمینی بزرگ شود. چیزی که پنهان شدن خورشید در پشت کوهها نمانده بود که سر و کله کشاورز در نزدیکی های خط آغاز پیدا شد. او با نفسهای بریده و قلبی که به شدت می تپید ، آخرین رمق خود را جمع کرد و قبل از غروب تلو تلو خوران خود را به نقطه آغاز رساند؛ ولی لحظاتی بعد از حال رفت و نقش بر زمین شد و از دنیا رفت.
خدمتکارانش قبری برای او ساختند که طول آن کمتر از از دومتر وعرض آن کمتر از یک متر بود.
*آرزومندی و حرص مرکبی است کعه صاحب خود را می کشد.(غررالحکم، 6822)
منبع : اصفهان زیبا ، شماره 1629
فرم در حال بارگذاری ...