سامانه وبلاگ مدارس
به مدرسه علمیه الزهراء(س) گلدشت خوش آمدید.
« گل نرگس و شعر انتظار ما (سروده ای از سید محمدعلی اردهالی)علت سفید شدن موها »

وقتی نمی‌فهمم چرا قرآن بخوانم؟

وقتی نمی‌فهمم چرا قرآن بخوانم؟

  دوشنبه 16 مرداد 1391 09:46, توسط حوزه علمیه الزهرا(س) گلدشت   , 453 کلمات  
موضوعات: خواندنی ها, مذهبی

__________________
گاهی وقت‌ها، از نتیجه بعضی کارها بی اطلاع هستیم و به همین دلیل از انجام آن كار خودداری می‌کنیم. اما با کمی دقت می‌توانیم تأثیر هر کاری را در زندگی ببینیم.


________________________________________
یک پیرمرد آمریکایی مسلمان همراه با نوه کوچکش در یک مزرعه در کوه‌های شرقی کنتاکی زندگی می‌کرد. هرروز صبح پدربزرگ پشت میز می‌نشست و قرآن می‌خواند. نوه‌اش هر بار مانند او می‌نشست و سعی می‌کرد فقط بتواند از او تقلید کند.
یک روز نوه‌اش پرسید: پدربزرگ، من هر بار سعی می‌کنم مانند شما قرآن بخوانم، اما آن را نمی‌فهمم و چیزی را که نفهمم زود فراموش می‌کنم و کتاب را می‌بندم! خواندن قرآن چه فایده‌ای دارد؟
پدربزرگ به آرامی زغالی را داخل بخاری گذاشت و پاسخ داد  این سبد زغال را بگیر و برو از رودخانه برای من یک سبد آب بیاور. پسربچه گفت: اما قبل از اینکه من به خانه برگردم تمام آب از سوراخ‌های سبد بیرون می‌ریزد! پدربزرگ خندید و گفت: آن وقت تو مجبور خواهی بود دفعه بعد کمی سریع‌تر حرکت کنی؛ و پسر بچه را با سبد به رودخانه فرستاد تا سعی خود را بکند.
پسر سبد را پر از آب کرد و سریع دوید، اما قبل از اینکه او به خانه برسد، سبد خالی شده بود. در حالی که نفس نفس می‌زد به پدربزرگش گفت که حمل کردن آب در یک سبد غیرممکن است و رفت که به جای سبد یک سطل بردارد.
پیرمرد گفت: من یک سطل آب نمی‌خواهم، من یک سبد آب می‌خواهم. تو فقط به اندازه کافی سعی خود را نکردی؛ و پدر بزرگ از در خارج شد تا تلاش دوباره پسر را تماشا کند.
پسرم، وقتی که تو قرآن می‏خوانی همین اتفاق می‏افتد. تو ممکن است چیزی را نفهمی یا به خاطر نسپاری، اما وقتی که آن را می‏خوانی، تغییر خواهی کرد؛ هم باطن و هم ظاهر تو، و این کار الله است در زندگی ما.
این بار پسر می‌دانست که این کار غیرممکن است، اما خواست به پدربزرگش نشان دهد که اگر سریع‌تر هم بتواند حرکت کند، باز قبل از اینکه به خانه بازگردد آبی در سبد وجود نخواهد داشت.
پسر دوباره سبد را در رودخانه فرو برد و سخت دوید، اما وقتی که به پدربزرگش رسید سبد دوباره خالی بود. نفس‌نفس زنان گفت: ببین پدربزرگ، بی‌فایده‌ است.
پیرمرد گفت: باز هم فکر می‌کنی که بی‌فایده‌ است؟ قدری به سبد نگاه کن!
پسر به سبد نگاه کرد و برای اولین بار فهمید که سبد فرق کرده بود. سبد زغالی کهنه و کثیف، حالا به یک سبد تمیز تبدیل شده بود؛ هم داخل و هم بیرون آن.
پدربزرگ گفت: پسرم، وقتی که تو قرآن می‌خوانی همین اتفاق می‌افتد. تو ممکن است چیزی را نفهمی یا به خاطر نسپاری، اما وقتی که آن را می‌خوانی، تغییر خواهی کرد؛ هم باطن و هم ظاهر تو، و این کار الله است در زندگی ما.

منبع: اصفهان زیبا
 

نظر از: موسسه آموزش عالی حوزوی معصومیه (خواهران) [عضو] 

با سلام
الهی قرآنی زندگی کنیم
التماس دعا

1391/05/18 @ 13:13
نظر از: الزهرا (س) نصر [عضو] 

خیلی جالب بود !
مرسی

1391/05/16 @ 14:06


فرم در حال بارگذاری ...

محتواها

کاربران آنلاین

  • مدرسه نرجس دولت آباد
  • زفاک
  • مرضیه امین الاسلامی

پخش زنده اماکن متبرکه

پخش زنده حرم

آمار

  • امروز: 1732
  • دیروز: 579
  • 7 روز قبل: 4531
  • 1 ماه قبل: 18058
  • کل بازدیدها: 1216268
Online User
 
مداحی های محرم