« برگزاری نمایشگاه کتاب در هفته کتاب و کتابخوانی | الاغ پیر فرصت طلب » |
روزی مردی صحرا نشین برّه آهویی را به رسم هدیه به پیامبر اسلام(ص) تقدیم نمود و عرض کرد(( ای رسول خدا! این بچه آهو را برای دو فرزند گرانمایه ات امام حسن و امام حسین هدیه آورده ام.)) پیامبر اکرم (ص) آن هدیه را پذیرفت و چون امام حسن (ع) در آنجا حاضر بود آهو را به ایشان عطا فرمود. ساعتی بعد حسین (ع) که کودکی خردسال بود از راه رسید و با دیدن آن بچه آهو که در نزد برادرش بود،همانند آن را تقاضا کرد.پیامبر اکرم (ص)،امام حسین (ع) را در آغوش گرفت و او را بسیار نوازش کرد ولی آن حضرت همچنان درخواستة خویش اسرار می ورزید. در این هنگام مردم با تعجّب آهویی را دیدند که به همراه بچّة خود در حالی که در پیشاپیش گرگی در حال حرکت بودند وارد شدند و به حضور پیامبر (ص) آمدند. آهو به زبان آمد و گفت: ای رسول خدا! من دو بچه داشتم که یکی از آنها را شکارچی، صید کرد و اکنون در نزد فرزندت امام حسن است. لحظاتی پیش هنگامی که مشغول شیر دادن به بچّة دوم خود بودم ناگاه صدایی شنیدم که گفت:(( ای آهو! هر چه زودتر بچّة دیگر خود را نزد پیامبر ببر و آن را به حسین اهداء نما چرا که حسین از آن حضرت، برّه آهویی طلبیده است و نزدیک است که او به گریه درآید. به همین خاطر همة ملائکه سر از سجده گاه برداشته و نگران او هستند.چرا که اگر حسین گریه کند همة فرشتگان مقرّب به گریه خواهند افتاد.اگر هم اکنون فرزند خود را تقدیم نکنی گرگ را بر تو و بچه ات مسلط خواهم ساخت.(( در این هنگام صدای تکبیر مردم بلند شد و پیامبر (ص) نیز برای آن آهو دعای خیر فرمود و آن برّه آهو را به امام حسین عطا نمود.
فرم در حال بارگذاری ...