« آغاز روز دحوالارض (گسترش زمین) | یک جوان لوتی شیعه ، مامور وهابی را شیعه کرد » |
یک روز کارمند پستی، به نامه هایی که ادرس نا معلوم دارند رسیدگی می کرد.متوجه نامه ای شد که روی پاکت ان با خطی لرزان نوشته شده بود:
نامه ای به خدا !
با خود فکر کرد بهتر است نامه را باز کند وبخواند. در نامه اینگونه نوشته شده بود؛ خدای عزیزم زنی 83ساله هستم که زندگی ام با حقوق نا چیز باز نشستگی می گذرد دیروز یک نفر کیف مرا که صد دلار در ان بود دزددید .
این تمام پولی بود که تا پایان ماه باید خرج می کردم.
یک شنبه هفته ی اینده عید است ومن دونفر از دوستانم را برای شام دعوت کرده ام .اما بدون آن پول چیزی نمی توانم بخرم هیچ کس را ندارم تا از او پول قرض بگیرم تو ای خدای مهربان تنها امید من هستی.کمکم کن!
کارمند اداره پست خیلی تحت تاثیر قرار گرفت ونامه را به سایر همکارانش نشان داد نتیجه این شد که همه ان ها جیب خود را جستجو کردند وهر کدام چند دلاری روی میز گذاشت در پایان 96دلار جمع شد که برای پیرزن فرستادند.
چند روزی از این ماجرا گذشت. تااینکه نامه دیگری از پیرزن به اداره پست رسد که روی ان نوشته شده بود :نامه ای به خدا !
همه کارمندان جمع شدند تا نامه را باز کرده و بخوانند . مضمون نامه چنن بود :خدای عزیزم چگونه می توانم از کاری که برایم انجام دادی شکر کنم . با لطف تو توانستم شامی عالی برای دوستانم مهیا کرده و روز خوبی را با هم بگذرانیم.من به انها گفتم که چه هدیه ی خوبی برایم فرستادی .البته 4دلار آن کم بود که مطمئنم کارمندان اداره پست آن را برداشتند.!
فرم در حال بارگذاری ...