وضوکه می گرفت « انا انزلناه می خواند.من کز می کردم گوشه ای وتماشایش می کردم.
عزیز بود. بودنش برای روزهای چهار-پنج سالگی من غنیمت بود. شیر آب را که باز می کردبسم الله سوره را می گفت : با صدایی آرام.
دلش نمی آمد سوره ایش را زود تمام کند، آیه های انا انزلناه را برای همه وضو لازم می دانست. زودخرجش نمی کرد. همیشه موقع شستن دستها رسیده بود به تنزل الملائکه والروح… اسم فرشته ها که می آمد ، خیال کودکانه من پرواز می کرد..چند روز پیش مهسا این روایت را یادم آورد؛ «هرمومنی که در وضویش سوره قدر را بخواند ، ازگناهان خود بیرون شود، مثل روزی که از مادر متولد شده است.»
سرش را که مسح کرد رسیده بود به سلام هی….حالا فکر می کنم هربار ، بعد مسح ، پاک شده بود. لابد برای همین چهره ا ش بعد وضو می درخشید.
منبع : اصفهان زیبا، شماره1570