« تابهشت | "شليك به دانش" تشريح مي كند؛ » |
صدر الدين محمد پسر ابراهيم قوامي شيرازي معروف به «ملاصدرا» و «صدرالمتألهين » نام آورترين فيلسوف ايراني در دوره صفوي از حكيمان بسيار نامي قرن يازدهم هجري است .
وي در اين هر دو دسته از دانشها تأليفات پر ارزش از خود به يادگار نهاد، خواه در حكمت كه با ذوق اشراقي و عرفاني خود مبحثهاي خاصي را در آن به پيش كشيد ،و خواه در تفسير قرآن كه چندين رساله مقرون به تأويلهاي فلسفي در اين راه بوجود آورد ،يا به ديگر دانشهاي ديني كه در همه ي آنها همساز با انديشه هاي عرفاني و حكمي خود كار كرد و به علت اين همه تجاوزها كه به مرزهاي اعتقادي قشريان روزگار مرتكب گشت از آسيب اعتراضها و تكفيرهاي ظاهربينان بر كنار نماند .
اين نابغه دوران پس از آن كه درشيراز علوم مقدماتي را فرا گرفت ، با دلي مملو از عشق و سري پر از شور معاني و جاني تشنه به حقايق عرفاني به اصفهان رفت . در آن عصر اصفهان داراي مدارس معمور و علماي مشهور بود و سالهاي نخستين را نزد شيخ بهاء الدين عاملي تحصيل كرد، پس از آنكه شيخ او را بحد كمال ديد به نزد ميرداماد رهنمايش شد و ترقياتي كه براي صدرالدين پيش آمد در خدمت ميرداماد اتفاق افتاد ؛ زيرا دريچه ذهن آماده و پرجوش و خروشش به حقايق مجهول هستي باز شد و سرانجام به ياري استعداد ذاتي و نبوغ فكري به قله رفيع شهرت و افتخار رسيد .
در حالي كه فلسفه مشائي و رواقي را به شدت مورد حمله قرار داد، فلسفه اشراق را به آسمان رفعت و نهايت اوج معرفت رسانيد. به همين جهت از استاد بي همتاي خود ميرداماد با منتهاي تعظيم و توقير ياد مي كند. تصوف و عرفان را در كتابهاي صدر الدين شيرازي مجالي بسيار است ، فلسفه ملاصدرا آميخته ايست از فلسفه ارسطو و عرفان . پس از آنكه صيت شهرت اين دانشمند بلند شد صداهاي تكفير و تفسيق از اطراف بگوش رسيد. در كتابهاي ملاصدرا شكايت از اهل زمان بسيار است . به هرحال به قسمي بر او سخت گرفتند كه سالياني دراز در كوهستان قم (دهكده كهك ) متواري بود .
اين حكيم عالي قدر بعد از ده سال تبعيد در «كهك » قم كه در آن جا به رياضت و مكاشفه گذرانيد، به شيراز رفت و در مدرسه الله ورديخان به تعليم حكمت پرداخت و تا پايان عمر خويش هفت بار پياده به حج رفت و در بازگشت از آخرين سفر در بصره زندگي را بدرود گفت .
معاصران ملاصدرا همه بزرگي مقام و مهارت او را در شعبه هاي مختلف حكمت پذيرفته اند تا بجايي كه آيندگان و بزرگان حكمت به فهم كلام و مقاصد او افتخار كرده اند و از اينكه خود را شاگرد او يا سالك طريق وي بدانند بر خود باليده اند .
طالبان فلسفه پس از مرگ ملاصدرا بر تأليفات و آثار او توجه و اقبال شگفت كردند و «فلسفه متعاليه » نضج و رواجي عجيب يافت و آثار اين حكيم توانا بارها زير چاپ رفت و هنوز هم آثار او را چاپ مي كنند و در فهم مقاصد و درك مطالب آن مي كوشند .
ملاصدرا در حكمت طريقه اي مخصوص بخود دارد كه تقريباً در آن مبتدع است و پس از عهد وي بيشتر حكميان پيرو او هستند. اين فيلسوف توانا و نامي ايران شاگردان بسيار داشته است ،از جمله : ملامحسن فيض كاشاني و ملاعبدالرزاق لاهيجي كه هر دو به دامادي او سرافراز گشتند. آثار مكتوب ملاصدرا در حكمت و بعضي از رشته هاي علوم شرعي متعدد است و شماره آنها از كتاب و رساله از پنجاه در مي گذرد و جز رساله سه اصل همه آنها به تازيست و فهرست برخي از آنها بشرح زير مي باشد :
اتحاد العاقل و المعقول ـ اتصاف الماهيه بالوجود ـ اسرار الا´يات و انوار البينات ـ اسفار الاربعه و الحكمه المتعاليه كه مشهورترين تأليف وي بشمار مي رود و بنام اسفار نهايت شهرت را دارد و از كتابهاي درسي حوزه هاي علمي و فلسفي است و چند بار در تهران چاپ شده است ـ اكسير المعارفين في معرفه طريق الحق و اليقين ـ الامامه ـ بدء وجود الانسان .
بر آثار صدر المتألهين (ملاصدرا) ـ فيلسوف مشهور ايراني ـ به سبب اهميت وافر و رواج شديد آنها در حوزه هاي فلسفي و در ميان حكمت شناسان سه قرن اخير ،شرحها و حاشيه هايي نوشته شده و بعضي از آنها نيز موضوع بحث موافقان و مخالفان انديشه هاي فلسفي وي ورد و ايراد آنان بريكديگر گرديده است . شرحهايي كه بر كتاب اسفار ملاصدرا نوشته شده متعدد است ؛ براي نمونه از حكمت شناسان متأخر حاجي ملاهادي سبزواري ،ميرزاي جلوه ،ملامحمد اسماعيل پسر محمد شفيع اصفهاني ،ميرزا محمد رضا قمشه اي ، ملاعبدالله زنوزي ،آقا علي مدرس تبريزي ،ملاعلي نوري ،ميرزا محمود قمي و سيد محمد مشكات بيرجندي برآن حاشيه هايي نگاشته اند .
حركت در جوهر از ابتكارات ملاصدرا شيرازي
صدرالمتألهين «ملاصدرا» در نزديك به چهار صد سال پيش همان موقعي كه دكارت فيلسوف ،رياضي دان و فيزيك دان فرانسوي راه جديدي در علم به روي دنيا باز مي كرد، همان زماني كه نهصد سال بود فلاسفه ، فلسفه ارسطو را مانند وحي آسماني مي دانستند ،همان هنگامي كه بنيان فلسفه مشاء كه روي استدلال عقلي قرار داشت ،هنوز مانند كوه پولادين پابرجا و استوار بود، در همان موقع صدرالمتألهين شيرازي ،يعني فيلسوف بلند فكر و روشن بين ايراني در قرنهاي اخير نظريه اي اظهار داشت كه عالم فلسفه را تكان داد. اين حكيم شجاع كه دلش با نور عرفان روشن بود و قريحه سرشار و بلند پروازش از سرچشمه حقيقت آب مي خورد، با كمال شهامت در مقابل طلسم هائي كه متجاوز از هزار سال دست و پاي فكر بشر را بسته بود، ايستادگي و برخلاف ارسطو و فارابي و بوعلي سينا قيام كرد .
صدرالمتألهين ،فلسفه مشاء يعني فلسفه ارسطو و ابن سينا را بطور كامل فرا گرفت و در فلسفه اشراق بصيرت كامل بدست آورد. مطالب را روي هم ريخت ،با مشاهدات و افكار خويش سنجيد ،در حقيقت هستي دقيق شد، تا توانست خود را بمعناي عالم نزديك سازد. اصطلاحات علمي و قيود و الفاظ را به دور ريخت و در همه يك معني و مقصود جست . آنگاه آنچه را با نور جان و ذوق عرفان دريافته و با سلاح دليل و برهان آراسته بود ،اظهار داشت و گفت : «جوهر عالم طبيعت ،دائم در حركت و تغيير و تجدد است و اين حركت ، لازمه ذات جوهر اين عالم است و هرگز از آن منفك نمي گردد.»
منبع: زندگی مشاهیرجهان
فرم در حال بارگذاری ...