« روز عرفه1 | متن کامل پیام به مسلمانان جهان به مناسبت فرارسیدن موسم حج » |
مناجات اشکها
اگر از اعمال ام داوود جا ماندی یا آویختگان درخت طوبی را درک نکردی و یا شبهای بزرگ قدر را قدر ندانستی، گوش جان به «أنی أرغَبُ إلیکِ» حسین(ع) بسپار؛ گوش دل به نوای کسی بده که ظهر روز نهم از خیمه بیرون آمد و دلش را در جوشش ناب عرفه وضو داد و در صحرای عرفات رها کرد؛ دلت را به جانب چپ کوه جبل الرحمة ببر، درست روبهروی کعبه بایست و همچون حسین(ع) دستهایت را بلند کن و چشم در چشم ملائک انداز و با دعای عرفانی عرفه، عارف اين روز شو.
باید برای رستن از آلایشهای پوچ دنیایی، آستین بالا بزنی و اشکهایت را برای مناجات خواندن به برکۀ چشمهایت دعوت کنی و روحت را با گریۀ خدایی، حجامت.
پس نَفْسَت را کبوترانه پیش پای اجابت الهی رها کن و با بارش اشکهایت امان نامۀ توبه را به امضا برسان كه مقبول شده باشي اينجا…
لازم نیست مسافر حجاز باشی و راهي عرفات شوی؛ همین که بارش رحمت «ادعونی استجب لکم» را بشنوی و همصدا با نغمۀ ملائک «یا رب یا رب» بگویی، کافی است براي عاشق شدن؛ ماندن و براي دوست شدن. اگر خوب گوش کنی، یاد میگیری چگونه حسینوار عاشقانه با خدا باشی، یاد میگیری نباید به خاطر خواستههای رنگارنگ دنیایی با خدا سخن بگویی، یاد میگیری بیآنکه چیزی بخواهی خدا را بخوانی؛ چيزي از دنيا و مافيهايش و يا حتي چيزي از سراي باقي را، كه فقط دوست را بخواهي و بس
باید دريابي خدایی که حسین (ع) با او سخن میگوید، رب توست؛ پرورش دهنده تو؛ همان معشوقي که حسین(ع) برای تمام کردن حجش، جانش را در روز دهم برايش قربانی کرد؛ خودش و تمام ياران و فرزندانش را…
به راستی چه رازی است در نهم و دهم؛ نهم روز مناجات میشود و دهم روز تقصیر و قربانی؟ و چه تشابهی است ميان کربلا و عرفات؛ هر دو به ظاهر بیاباناند، اما هر دو میعادگاه عاشقان و قطعهای از بهشت بر زمین كه عشق حسین(ع) را به خدا فریاد میزنند و هر دو مکانی برای مضمضه کردن آب یقین از چشمۀ حیات.
پس در این مکانها و در این زمانها دلِ بندخوردهات را به سوی کوی یار پرواز ده…
**********************************
خداوندا! با تدبیر خود از تدبیرهای ناقصم بی نیازم کن و از اختیار خود بهره مندم ساز».
خداوندا! به تو منسوبم، مرا از خود دور مگردان و به درگاهت ایستاده ام، طردم مکن!
کور است آن چشم که نظارت تو را بر خود درک نمی کند. از بامدادان تا شبگیر ظلمانی، دیدگانم بر این صحنه بی کران طبیعت باز است، اشکال و الوان را می بینم، کوچک و بزرگ و حرکات و سکنات و زشت و زیباها را می نگرم، همه چیز را می بینم.
خداوندا! آیا به حقیقت دیدگان من باز است و می بینم؟ اگر دیدگان من باز است، چرا نظارت تو را بر همین بود و نمودها که بر دیدگانم می تابد، نمی بینم؟ چرا آنگاه که احاطه وجودی تو را بر تمام موجودات به یاد می آورم، پلک های چشم های برونی و درونی ام روی هم می افتد و شبپره وار، خورشید فروزان را نادیده می گیرم؟
ای روشنی بخش دیده ها! عنایتی کن و با مهر خداوندی ات، نوری فرا راه این چشمان خیره بیفشان تا نظارت تو را بر تمام کاینات و اشراق نورت را بر دیدگانم درک کنم.
پاک پروردگارا! مهربان خداوندا! من به تو منسوبم، از بارگاهت دورم مکن! اگرچه قطره ناچیزی در اقیانوس بی کران جهان هستی هستم، آن ذره بی مقدارم که به آفتاب فروزان وجود تو منسوبم. به تمام موجودات جهان هستی می بالم؛ زیرا قطره ای در آن اقیانوسم که از تو و به سوی توست و آن ذره بی مقدارم که در فضای بی کران، به هوای مهر درخشان سرمدیت در جنبش و حرکتم.
پروردگارا! به طمع رسیدن به مقصد، راه ها پیموده و هزاران در زده ام، ولی هیچ صدای آرامش بخشی به گوشم نرسیده است. هر دری را که کوبیدم، پاسخی نشنیدم. گمان کردم اگر در دیگری را بکوبم، به منزلگه مقصود راه خواهم یافت، ولی هر دری که به رویم باز شد، در مقابل خود بیابان هولناکی دیدم و راهی ناامن را تا آنگاه که درِ بارگاه تو را زدم. زین پس از این در به سوی دری دیگر رهسپار نخواهم شد. اینجا مقصد نهایی من است و تمام راه های حق و حقیقت به این بارگاه می پیوندد.
فرم در حال بارگذاری ...