« میوه ها و سبزی هایی برای سمزدایی بدن | 7اشتباه در انتخاب همسر » |
کاش یادم مونده بود …
کاش هیچ وقت فراموشت نمی کردم …
کاش برای همیشه گرمای آغوشت و لطافت صداتو تو خاطرم داشتم …
کاش هیچ وقت ازتو جدا نمی شدم …
مهربان من
یا لطیف
ای محبوب نازنین
می دانم هنوزهم کنارم هستی
می دانم از رگ گردن به من نزدیک تری
می دانم علاقه و عشق تو به من بیش از عشق و علاقه خود و پدر و مادرم است
من اما …
نمی دانم هنوز هستم همانی که قبل از آمدنم به این کره خاکی قولش را به تو داده بودم؟
پروردگارم می دانم به خاطر آفرینش من و امثال من در پاسخ به مخالفت های همه فرشتگانت چه فرمانی داده بودی
می دانم گفته بودی نمی دانید چیزی را که من می دانم
همان موقع بود که فرمان به سجده شان دادی در برابر مخلوقت، آدم
پروردگارم سال ها پیش در چنین روزی به عنوان نماینده ات پا بر این عرصه گیتی گذاردم، می دانم، آری می دانم که آفرینش
هر انسانی هم، خود درجه ای از لطف بی همتای توست که نصیب مخلوقاتت می شود چرا که قرار است نماینده ات باشند.
قرار است عطر روحی را که در آن ها دمیدی تا لحظه آخر با خود همراه داشته باشند
قرار است امانتت را حفظ کنند درحالی که لبریز از تو شده باشد.
آری امروز روز من است، روزی که برای آمرزش گناهنم باز به تو پناه خواهم برد برای شروعی دوباره
پروردگارا آغوشت را، روزی را که مأمن امنم را ترک کردم
همان روزی که مرا با بخشی از خود و با امانت گرانبهایت به این کره خاکی فرستادی و قول دادی تنهایم نگذاری
کاش می دانستی تمام شبهایی را که با همه وجودم، فریادت می زنم:
الهی و ربّی من لی غیرُک
چقدر دلتنگت هستم
پس در این شب عزیز از تو می خواهم:
پناهم باشی
با همه بدی هایم
پناهم باشی با همه بدقولی هایم
پناهم باشی با همه گناهانم
پناهم باشی تا روزی را که دوباره نزد تو بازمی گردم شرمنده ات نشده باشم
پناهم باش ای الرحم الرحمین
می خواهی تنها باشی
تنهای تنها
ترجیح می دهی همه جا تاریک باشد.
دوست داری فقط خودت باشی، خودت و او …
کتابی گران بها را در دستانت گرفته ای، کتابی را که همه اش سخنان اوست با تو
صورتت خیس خیس است
روی بالا گرفتن صورتت را نداری
دلت اما قرص است که جای خوبی آمده ایی
می خواهی درب کریمی را بکوبی که ایمان داری هیچ وقت تنهایت نگذاشته است
حتی زمانی که از یادش غافل شده ایی
شرمنده ایی
از خودت
از همیشه خودت که این لحظه را چندین بار تجربه کرده ایی اما باز هم آمده ایی با کوله باری از گناهان و چشم به بخشش او دوخته ایی
شاید اگر یک بار فکر می کردی که این آخرین فرصتی باشد که داری وضع کمی فرق داشت
گران بها ترین یادگار او را در دستان لرزانت گرفته ایی و آرام با یک دست روی سرت می گذاری اش
و دست دیگرت به تمنای او بلند می شود رو به بی کرانگی رحمتش
آن هنگام است که با تمام وجودت می گویی:
بک یا الله …
بک یا الله …
بک یا الله …
نویسنده: مریم فروزان کیا
فرم در حال بارگذاری ...