« حقهها و ترفندهاي اينترنتي | سخنرانی حجّت الاسلام و المسلمین سيّد محمّد مهدی میرباقری حول اندیشه مهدويّت و الزامات و موانع آن » |
مسلّم است که فاطمه(س) خواهان بسياري داشته است. در اين باره نيازي به ذکر روايات نداريم. پدرش پيش از آنکه به پيغمبري رسد، در ديده همشهريان مقامي ارجمند داشت.
عمر و ابوبکر هر يک خواهان فاطمه(س) بودند؛ امّا چون خواست خود را با پيغمبر(ص) در ميان نهادند، ايشان گفتند: «منتظر قضاي الهي هستم.»1
در «سنن» نسائي آمده است:
پيغمبر(ص) در پاسخ آنان گفت: «فاطمه خردسال است» و چون علي(ع) او را از وي خواستگاري کرد، پذيرفت.
امّا نسائي اين حديث را ذيل بابي که به عنوان برابري سنّ زن و مرد نوشته، آورده است. باري از ميان خواستگاران، نام اين دو تن را به اين دليل نوشتهاند که از لحاظ شخصيّت سرشناستر از ديگرانند، نه آنکه خواستگاران دختر پيغمبر(ص) تنها اين دو مرد سالخورده بودند. يعقوبي نوشته است: گروهي از مهاجران، فاطمه(س) را از پدرش خواستگاري کردند.2
آنچه درباره خواستگاري فاطمه(س) و زناشويي او با علي(ع) خواهد آمد، در کتابهاي شيعه و سنّي آمده است.
دختر پيغمبر(ص) خواستگاراني داشت؛ امّا پدرش از ميان همه پسر عموهاي خود، عليّ بن ابي طالب(ع) را براي شوهري او برگزيد و به دخترشان فرمودند:
«تو را به کسي به زني ميدهم که از همه نيکو خويتر و در مسلماني پيش قدمتر است.»3
ابن سعد نويسد:
چون ابوبکر و عمر از پيغمبر(ص) پاسخ موافق نشنيدند، علي را گفتند: تو به خواستگاري او برو!
و هم او نويسد:
تني چند از انصار علي(ع) را گفتند: فاطمه را خواستگاري کن! وي به خانه پيغمبر رفت و نزد او نشست، پيغمبر(ص) پرسيد:
- پسر ابوطالب براي چه آمده است؟
- براي خواستگاري فاطمه!
مرحبا و اهلاً!
و جز اين جمله چيزي نفرمود.
چون علي نزد آن چند تن آمد، پرسيدند:
- چه شد؟
- در پاسخ من گفت: مرحباً و اهلاً.
- همين جمله بس است. به تو اهل و رحب بخشيد.4
گويا اين اختصاص که نصيب علي(ع) گرديد و امتياز قبول که در خواستگاري فاطمه يافت، بر تني چند گران افتاده است.
علّامه مجلسي به نقل از «عيون اخبار الرّضا(ع)» چنين نوشته است:
پيغمبر(ص)، علي(ع) را گفت: «مرداني از قريش از من رنجيدند که چرا دخترم را به آنان ندادم. من در پاسخ آنان گفتم: «اين کار به اراده خدا بوده است. کسي جز علي شايستگي همسري فاطمه را نداشت.»5
علّامه مجلسي به نقل از «امالي» شيخ طوسي چنين نويسد:
علي (ع) گفت: «ابوبكر و عمر نزد من آمدند و گفتند: چرا فاطمه را از پيغمبر خواستگاري نميکني؟ من نزد پيغمبر رفتم. چون مرا ديد، خندان شد. پرسيد ابوالحسن، براي چه آمدهاي؟ من پيوندم را با او و سبقت خود را در اسلام و جهادم را در راه دين بر شمردم.
فرمود: «راست ميگويي!» تو فاضلتر از آني که بر ميشماري!» گفتم: «براي خواستگاري فاطمه آمدهام.» گفت: «علي! پيش از تو کساني به خواستگاري او آمده بودند؛ امّا دخترم نپذيرفت. بگذار ببينم وي چه ميگويد.»
سپس به خانه رفت و به دخترش گفت: «علي! تو را از من خواستگاري کرده است. تو پيوند او را با ما و پيشي او را در اسلام ميداني و از فضيلت او آگاهي.» زهرا(س) بيآنکه چهره خود را برگرداند، خاموش ماند.
پيغمبر(ص) چون آثار خشنودي در آن ديد، گفت:
«الله اکبر. خاموشي او علامت رضاي اوست.»6
شيخ طوسي در امالي آورده است که:
چون پيغمبر به زناشويي علي و فاطمه رضايت داد، فاطمه(س) گريان شد، پيغمبر گفت: «به خدا اگر در اهل بيت من بهتر از او کسي بود تو را بدو ميدادم.»7
و نيز علّامه مجلسي به نقل از مؤلّف «کشف الغمّه» نوشته است:
علي(ع) به پيغمبر(ص) گفت:
«پدر و مادرم فداي تو باد! تو ميداني که مرا در کودکي از پدرم، ابوطالب و مادرم، فاطمه بنت اسد گرفتي و در سايه تربيت خود پروردي و در اين پرورش از پدر و مادر بر من مهربانتر بودي و از سرگرداني و شک که پدران من دچار آن بودند، رهانيدي. تو در دنيا و آخرت تنها مايه و اندوخته من هستي. اکنون که خدا مرا به تو نيرومند ساخته است، ميخواهم براي خود ساماني ترتيب دهم و زني بگيرم. من براي خواستگاري فاطمه آمدهام.آيا دخترت را به من خواهي داد؟
امّ سلمه گويد:
چهره رسول خدا(ص) از شادماني بر افروخت و در روي علي خنديد و فرمودند: «آيا چيزي داري که مهريه دخترم باشد.» علي(ع) فرمودند: «حال من بر تو پنهان نيست. جز شمشير و شتري آبکش چيزي ندارم.» پيغمبر(ص) گفت: «شمشير را براي جهاد و شتر را براي آب دادن نخلستان خرما و تهيّه نان خود و بارکشي در سفر ميخواهي، همان زره را مهر قرار ميدهم.»8
زبير بکار که کتاب او، «الموفقيّات» از مصادر قديمي به شمار ميرود، از گفته علي(ع) چنين آورده است:
نزد رسول خدا(ص) رفتم و در پيش روي او خاموش نشستم؛ چرا که حشمت و حرمت او را کسي نداشت. چون خاموشي مرا ديد، پرسيد: «ابوالحسن!9 چه ميخواهي؟» من همچنان خاموش ماندم تا پيغمبر(ص) سه بار پرسش خود را تكرار فرمود. سپس گفت:
گويا فاطمه را ميخواهي؟
ـ آري!
ـ آن زره که به تو دادم چه شد؟
ـ دارم!
ـ همان زره را کابين فاطمه قرار بده.»10
در بعضي روايات ابن سعد، به جاي زره، پوست گوسفند و پيراهن يماني فرسوده، نوشته است.
و بعضي گويند که علي(ع) شتر خود را فروخت و بهاي آن را کابين قرار داد.
بهاي اين زره يا رقم اين کابين چه بوده است؟ حميري مؤلّف «قرب الاسناد» آن را سي درهم نوشته است11 و ديگران تا چهارصد و هشتاد درهم نوشتهاند.
ابن سعد در يکي از روايات خود بهاي زره را چهار درهم12 نوشته است که گمان دارم تصحيفي از چهارصد است؛ يعني رقم اربع مأ\ را اربع ضبط کرده است و
ابن قتيبه بهاي زره را سيصد و به روايتي چهارصد و هشتاد درهم مينويسد.13
باري کابين دختر پيغمبر(ص) چهارصد درهم يا اندکي بيشتر يا کمتر بود. همين و همين و بدين سادگي نيز پيوند بر قرار گرديد. پيوندي مقدّس است که بايد دو تن شريک غم و شادي زندگاني يکديگر باشند. کالايي به فروش نميرفت تا خريدار و فروشنده بر سر بهاي آن با يکديگر گفتوگو کنند. زره، پوست گوسفند يا پيراهن يماني هر چه بوده است، به فروش رسيد و بهاي آن را نزد پيغمبر(ص) آوردند.
رسول خدا(ص) بيآنکه آن را بشمارد، اندکي از پول را به بلال داد و گفت: «با اين پول براي دخترم بوي خوش بخر!» سپس باقي پول را به ابوبكر داد و گفت: «با اين پول آنچه را دخترم بدان نيازمند است، آماده ساز.» عمّار ياسر و چند تن از ياران خود را با ابوبكر همراه کرد تا با صلاحديد او جهاز زهرا(س) را آماده سازند. فهرستي که شيخ طوسي براي جهاز نوشته چنين است:
پيراهني به بهاي هفت درهم. چارقدي به بهاي چهار درهم. قطيفه مشکي بافت خيبر، تخت خوابي بافته از برگ خرما. دو گستردني (تشک) که رويه آن کتان ستبر بود، يکي را از ليف خرما و ديگري را از پشم گوسفند پر کرده بودند. چهار بالش از چرم طائف که از اذخر14 پر شده بود. پردهاي از پشم. يک تخته بورياي بافت هجر،15 آسياي دستي، لگني از مس، مشکي از چرم، قدحي چوبين، کاسهاي گود براي دوشيدن شير در آن، مشکي براي آب، مطهّرهاي16 اندوده به زفت، سبويي سبز و چند کوزه گلي.17
چون جهاز را نزد پيغمبر(ص) آوردند، آن را بررسي کرد و گفت:
«خدا به اهل بيت(ع) برکت دهد.»
هنگام خواندن خطبه زناشويي رسيد. ابن شهر آشوب در «مناقب» و مجلسي در «بحارالأنوار» و جمعي از علما و محدّثان شيعه اين خطبه را با عبارتهاي مختلف و به صورتهاي گوناگون نوشتهاند. از ميان آنها، اين صورت که بيشتر محدّثان آن را ضبط کردهاند، انتخاب شد.کسي که تفصيل بيشتري بخواهد بايد به بحارالأنوار رجوع کند:
سپاس خدايي که او را به نعمتش ستايش کنند و به قدرتش پرستش، حکومتش را گوش به فرمانند و از عقوبتش ترسان و عطايي را که نزد اوست خواهان و فرمان او در زمين و آسمان روان.
خدايي که آفريدگان را به قدرت خود بيافريد و هر يک را تکليفي فرمود که در خود او ميديد و بر دين خود ارجمند ساخت و به پيغمبرش، محمّد(ص) گرامي فرمود و بنواخت. خداي تعالي زناشويي را پيوندي ديگر کرد و آن را واجب فرمود. بدين پيوند، خويشاوندي را در هم پيوست و اين سنّت را در گردن مردمان بست.»
ميفرمايد:
«اوست که آفريد از آب بشري را، پس گردانيدش نسبي و پيوندي و پروردگار تو تواناست».18 همانا خداي تعالي مرا فرموده است که فاطمه را به زني به علي بدهم و من او را به چهارصد مثقال نقره بدو به زني دادم.
ـ علي! راضي هستي.
ـ آري يا رسول الله.»
چنانکه نوشتيم ابن شهر آشوب در مناقب19 خطبه را بدين عبارت آورده و مجلسي نيز آن را به همين صورت از کشف الغمّه نقل کرده است20 و پس از آن يک سطر ديگر اضافه دارد.
پينوشتها:
1. ابن سعد، طبقات، ج ?، ص ??.
2. نسائي، سنن، ج ?، ص ??؛ فاطمـه الزّهراء، ص ??، ج ?.
3. نسائي، سنن، ج ?، ص ??.
4. الرياض النضر\، ج ?، ص ???؛ الغدير، ج ?، ص ?? و نك: به فصل «گزيدهاي از شعراي عربي».
5. الطبقات الکبري، ج ?، ص ?? و نك: الصواعق المحرّقه، ص ??? و رجوع به انساب الاشراف، ص ??? شود.
6. بحار، ص ?? و نك: فصل «گزيدهاي از شعراي عربي».
7. بحار، ص ??.
فرم در حال بارگذاری ...