« صدای ناله یک غریب | پندهایی ازآیت الله مجتهدی تهرانی » |
کسی که استعداد خوب داشته باشد و معدل دروسش حداقل بیش از 17 باشد بر او واجب است در صورت امکان درس طلبگی بخواند، البته با توجه به این که این راه، راه خدا و انبیاست و هدف رفاه زندگی نیست و قصدش هم این باشد.
شرایط ورود به حوزه ازدیدگاه آیت الله مشکینی
مرحوم حضرت آیت الله مشکینی (رحمة الله علیه) می فرمودند:
کسی که استعداد خوب داشته باشد و معدل دروسش حداقل بیش از 17 باشد بر او واجب است در صورت امکان درس طلبگی بخواند، البته با توجه به این که این راه، راه خدا و انبیاست و هدف رفاه زندگی نیست و قصدش هم این باشد.
این تکلیف ساقط نیست مگر این که پدر نهی شدید کند به طوری که از مخالفت ناراحت میشود و انسان عاق والدین میگردد
و نمیتواند او را راضی کند و رضایت مادر در مقابل پدر، میزان نیست و مردم مقام والای تحصیل علم الهی را نمیدانند که علوم دیگر هرچند خوب و لازم است یا شغلهای دیگر را با تحصیل طلبگی قابل قیاس میبینند.
و اگر شما نتوانستید آن را تحصیل کنید کارهای دیگر و دانشگاه فرقی ندارد و نه این که دانش با کارهای دیگر مساوی است قطعا چنین نیست بلکه برای این که در دانش و دانشگاه امروز دزدان انسان و شیاطین انس و جان بیش از جاهای دیگر رسوخ دارد وگرنه هر دانشی را بطلبید و بتوانید توأم با تقوی و اخلاق انسانی به دست بیاورید نعمت بزرگ تحصیل کردهاید.
خدا شما را در انتخاب اصلح موفق دارد و هر جوانی که در صدد یافتن راه راست و به ویژه را مستقیم و راستین اسلام است به کمال انسانی برساند. سلام بر شما و همه پیروان راه قرآن.
داستانی از نادرشاه به روایت آیت الله مشکینی
این خاطره برگرفته از سخنرانی آن مرحوم درباره تبلیغ، خطاب به طلاب و روحانیت حوزه های علمیه است.
آیت الله مشکینی با اشاره به روایتی می گوید: “… در روایت آمده: «اذکر اللّه عند همّک اذاهممت و عند لسانک اذا حکمت و عند یدک اذا قسمت ؛بحارالانوار 24/173 » زمانى که تصمیم مىگیرید به تبلیغ بروید و خدا و دین خدا را براى مردم معرفى کنید، در قصدتان اخلاص باشد؛ همه چیز را کنار بگذارید، جز او.
در تاریخ آمده: نادرشاه پس از حمله به منطقهاى و فتح آن، جواهرات گوناگونى را به غنیمت گرفته بود. در بین راه یکى از صندوقها افتاد و جواهراتش پراکنده شد.
نادرشاه گفت: هرکس هر چه برداشت، مال خودش است. در این لحظه که هر کس به طریقى مشغول به دستآوردن جواهرات بود، یکى آمد و نادرشاه را محکم در آغوش گرفت.
او در برابر اعتراض شاه و دیگران جواب داد: همه سراغ جواهرات رفتند، ولى من پرقیمتتر از تو پیدا نکردم. این تاریخ است، ولى براى امثال ما درس است. در روایت آمده: خدایا، مرا از کسانى قرار بده که هر چه مانع رسیدن آنها به تو بوده را براى آنها قطع کردى.
شما نیز همه چیز را ترک کنید و او را بگیرید. با اخلاص به درس و تبلیغ بروید و این اولین قدمى است که انشاءاللّه باید بردارید.
یادم است که استاد شهیدمطهرى در اوایل طلبگى براى تبلیغ به شهرى رفته بودند. روز قبل از عید فطر، اهالى محل متوجه شدند که ایشان ماشینى کرایه کردند و رفتند.
فکرش این بود که آنچه مىخواستم بگویم را به سمع مردم رساندم و دیگر چیزى باقى نمانده، مگر انتظار فلوس!( مبلغ پولی) البته دریافت آن با اخلاص منافاتى ندارد، ولى ایشان چنین مصلحت دیدند و تشخیص دادند. بالأخره انسان باید توجهاتى به خدا داشته باشد، تا مطالب اثر کند. پروردگارا، توفیق تبلیغى که رضایت تو در آن باشد را به ما عنایت بفرما!»
یک لباس و دو فضلیت!
یکی از دوستان می گفت: سال ها پیش برای کاری خدمت ایشان رسیدم. آن وقت ها از نظر مالی در مضیقه بودم و کهنگی قبایم، حتی از دور هم به چشم می آمد و معلوم بود.
وقتی خدمت ایشان رسیدم و صحبت کردیم، در اثنای سخن، مرحوم مشکینی گفت: یک لحظه مرا ببخشید و به اتاق اندرونی رفت.
من هم در این فرصت اندک، کمی عبایم را مرتب کردم و کوشیدم کهنگی قبا خیلی به چشم نیاید. مشغول این کار بودم که آن مرحوم وارد شد من حدس زدم تغییری در ایشان صورت گرفته ولی خیلی دقت نکردم.
در دستش بسته ای بود. وقتی خواستم خداحافظی کنم، آن بسته را به من داد و گفت: «پسر جان! این برای تو که جوانی و برازنده ای، مناسبت تر است تا من.»
من هم بسته را گرفتم و از خانه ایشان خارج شدم. وقتی بسته را باز کردم قبای نویی را دیدم و تازه فهمیدم ایشان در اندرون، قبای نوی خود را با قبایی کهنه عوض کرده و این را به من بخشیده است.
________________________________________
منبع:
پایگاه اطلاع رسانی حضرت آیت الله مشکینی
فرم در حال بارگذاری ...