صفحات: << 1 ... 87 88 89 90 91 92 ...93 ...94 95 96 97 98
g>الهي
اي نزديكتر به ما از ما.
و مهربان تر به ما از ما گرفتار آن دردم كه تو دواي آني.تو آني كه خود گفتي و چنان كه خود گفتي آني
الهي
عاجز و سرگردانم نه آنچه دارم دانم و نه آنچه دانم دارم چون توانستم ندانستم و چون دانستم نتوانستم من كي ام كه تو را خواهم چون از قيمت خويش آگاهم
الهي
به حرمت آن نام كه تو خواني و به حرمت آن صفت كه تو چناني،درياب مرا كه مي تواني
الهي
بنده را از سر آفت نگاه دار،از وسوسه هاي شيطاني و از هواي نفساني و از غرور ناداني
بسم رب الشهداء و الصالحين
آن هنگام كه دشت خرمشهر در خون مي غلطيد.زمين نظاره ميگرد و آسمان دست بر كف گرفته بود و عاشقانه مناجات مي كرد.
چكاوكي كه حامل پيام پيروزي بود بر فراز اين ديار اوج مي گرفت.انگار واژه ها غريبانه مخفي مي شدند تا خود نمايي خود را در اين صحنه به تصوير نكشند.نمي دانم،شايد امانتي از پيكرهاي زخمي در ضمير وجودش نهفته بود كه فاش كردن ان گناهي بس بدتر بود.
كارواني از جان باختگان حريم يار زلف خود را به آغوش مرگ سپرده بودند.مرداني كه با غلطيدن در خاك عشق،خون خود را به بهاي آزادگي وطن وديعه گذاشته بوندند.
يا زهراي اطهر:
از تو آموخته ايم كه زينت ما در لباسي از حيا و عفت و پوششي از تقوا و ديانت است.
آموخته ايم كه بايد جامه ي قناعت به تن و زره ي صبر و استقامت در بر داشته باشيم تا ميدان زندگي به فتح برسيم.
خانه دل از نام تو عرفان دارد
و شب از ياد تو عطر آگين است