سامانه وبلاگ مدارس
به مدرسه علمیه الزهراء(س) گلدشت خوش آمدید.
« اولین سالگرد رحلت بانو علویه همایونی (ره)مناسبت ٨ شوال روز جهانی بقیع »

ایستاده در غبار (14 تیرماه سالروز ربوده شدن حاج احمد متوسلیان)

ایستاده در غبار (14 تیرماه سالروز ربوده شدن حاج احمد متوسلیان)

  چهارشنبه 14 تیر 1396 08:24, توسط حوزه علمیه الزهرا(س) گلدشت   , 1929 کلمات  
موضوعات: روز شمار تاریخ

در چهاردهم تیر سال 1361، اتومبیل هیات نمایندگی دیپلماتیك كشورمان حین ورود به شهر بیروت و در هنگام عبور از پست ایست و بازرسی،‌مزدوران حزب فالانژ اتومبیل را متوقف و چهار سرنشین خودرو مزبور به رغم مصونیت دیپلماتیك – توسط آدم‌ربایان دست‌نشانده رژیم تروریستی تل‌آویو به گروگان گرفته شده و پس از شكنجه و بازجویی، به نظامیان اسرائیلی تحویل داده شدند ‌كه از سرنوشت آنان تاكنون اطلاعی در دست نیست. درحالی كه همرزمان آن مهاجر الي‌الله، مشتاقانه چشم به راه هستند تا خبری از او و همرزمانش برسد… یكی از این چهار تن، سردار سرلشكر پاسدار جاویداثر حاج احمد متوسلیان بود.

 

احمد متوسلیان در سال 1332 هجری شمسی و در یكی از محلات جنوب شهر تهران به دنیا آمد. دوران تحصیل ابتدایی خود را در دبستان اسلامی «مصطفوی» به پایان برد. ضمن تحصیل، به پدرش كه در بازار به شغل شیرینی فروشی اشتغال داشت، كمك مي‌كرد. احمد در همان سال های نوجوانی با شركت فعال در هیات‌های مذهبی و كلاسهای قرآن در مساجد جنوب شهر، از ظلم و جنایات رژیم منحوس پهلوی آگاه شد و با سن و سال كمی كه داشت، قدم به میدان مبارزه با طاغوت گذاشت.

 

پس از پایان دوره ابتدایی، در هنرستان صنعتی، شبانه به تحصیل ادامه داد و در سال 1351 موفق به اخذ دیپلم شد. سپس به خدمت سربازی اعزام شد و در شیراز دوره تخصصی تانك را گذراند و پس از آن، به سرپل ذهاب اعزام شد.

او در دوران سربازی، فردی مذهبی و مومن بود و در بحث‌ها، مخالفت خود را با رژیم ستمشاهی بیان مي‌كرد. پس از اتمام خدمت سربازی، در یك شركت تاسیساتی خصوصی استخدام شد و بعد از چند ماه، به خرم‌آباد منتقل شد و به فعالیت‌های سیاسی- تبلیغی خود ادامه داد تا اینكه پس از مدت‌ها تعقیب و گریز، در سال 1354 توسط اكیپی از كمیته مشترك ضدخرابكاری ساواك دستگیر و روانه زندان شد و مدت پنج ماه را در زندان مخوف فلك‌الافلاك خرم‌آباد در سلولی انفرادی گذراند.

به روایت همرزمانش، با وجود تحمل شكنجه‌های جسمی و روحی فراوان، حسرت شنیدن یك آخ را هم بر دل سیاه مزدوران ساواك گذاشت تا اینكه او را به بند عمومی منتقل كردند و حدود نه ماه را نیز در آنجا گذراند و با بالاگرفتن موج انقلاب اسلامی از زندان آزاد شد و به آغوش ملت بازگشت.

پس از آزادی، در شروع قیام‌های خونین قم و تبریز در سال 1356، نقش رابط و هماهنگ كننده تظاهرات را در محلات جنوبی تهران عهده‌دار شد و رابطه‌ای تنگاتنگ با حركت‌های مكتبی محافل دانشجویی و روحانیت مبارز تهران داشت.

با شدت یافتن روند نهضت اسلامی و رویارویی مردم با مزدوران طاغوت، بارها تا پای شهادت پیش رفت و در روزهای 21 و 22 بهمن ماه 1357 تلاش و ایثار چشمگیری از خود نشان داد.

با پیروزی معجزه آسای انقلاب اسلامی، مسئولیت تشكیل كمیته انقلاب اسلامی محل خویش را عهده‌دار شد. پس از شكل‌گیری سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به این ارگان پیوست و دوشادوش سایر همرزمانش با حداقل امكانات موجود به سازماندهی نیروها همت گماشت.

پس از شروع قائله كردستان در اسفندماه سال 1357 به همراه 66 تن از همرزمانش داوطلبانه عازم بوكان شد و به دلیل ابتكار عمل هوشیارانه و فرماندهی قاطع خود توانست كلیه اشرار مسلح را متواری كند و منطقه را از لوث وجود ضدانقلابیون كه در راس آنها دمكرات ها قرار داشتند، پاكسازی كند. او پس از تثبیت مواضع نیروهای انقلاب در بوكان، به شهرهای سقز و بانه رفت.

در ابتدای ورود به شهر بانه، به تلافی كمین ناجوانمردانه‌ای كه ضدانقلابیون به نیروهای ستون ارتش زده بودند، طی یك عملیات دقیق ضدكمین خسارات سنگینی به آنان وارد آورد كه در این نبرد، 400 اسیر و 200 كشته از ضدانقلاب برجای ماند.

پس از آن به همراه گروهی از رزمندگان از جمله معاون خود (شهید محمد توسلی) برای فتح سنندج راهی این شهر شد. ستون تحت فرماندهی او از سمت راست شهر، حلقه محاصره ضدانقلاب را در هم شكست و به همراه سرداران رشیدی چون «محمد بروجردی» و «اصغر وصالی»، سنندج را آزاد كرد و كمر تجزیه‌طلبان را شكست.

در زمستان سال 1358 به او ماموریت داده شد تا جاده پاوه – كرمانشاه را كه در تصرف ضدانقلاب بود، آزاد كند. عملیات با فرماندهی او و همكاری سپاه پاوه شروع و با موفقیت كامل به انجام رسید و متوسلیان به همراه سایر برادران وارد شهر پاوه شدند. پس از مدتی، با حكم شهید بروجردی، به فرماندهی سپاه پاوه منصوب شد.

اوایل خرداد 1359 ماموریت آزادسازی شهرستان مریوان كه در تصرف گروهك های محارب بود، به وی محول شد. تسلط ضد انقلاب در مریوان به گونه‌ای بود كه از پادگان این شهر مي‌توانستند افرادی را كه در سطح شهر تردد مي‌كردند، شمارش كنند. به همین دلیل، به محض نشستن هلي‌كوپتر در محوطه باند فرود، حاج احمد و همراهانش زیر آتش همه‌جانبه دشمن قرار مي‌گیرند.

حاج احمد پس از ورود به شهر و سازماندهی نیروها، با یورشی سهمگین و برق‌آسا توانست شهر مریوان و مناطق اطراف آن را از لوث وجود گروهك‌ها پاك كرده و در این شهر استقرار یابد. از همین زمان بود كه مسئولیت فرماندهی سپاه مریوان به عهده ایشان گذاشته شد و بلافاصله به اتفاق شهدای بزرگواری چون حاج عباس كریمی، سید محمدرضا دستواره، رضا چراغی، حسین قوجه‌ای، حسین زمانی، محسن نورانی و علیرضا ناهیدی به پاكسازی مواضع مزدوران استكبار اعم از كومله، دموكرات و رزگاری پرداخت.

ترس و وحشتی كه از او بر دل سیاه ضدانقلابیون نشسته بود، به حدی بود كه به قول یكی از همرزمانش، هر وقت به ضدانقلاب خبر مي‌رسید كه حاج احمد قصد حمله به آنها را دارد، قوای ضدانقلاب، فرار را بر قرار ترجیح مي‌دادند و مانند روباه از معركه مي‌گریختند.

آزادسازی ارتفاعات دزلی مشرف بر شهر پنجوین عراق كه در حكم سرپل نفوذ عناصر ضدانقلاب به خاك ایران اسلامی بود، را باید از دیگر دستاوردهای مهارت رزمی قاطعانه حاج احمد و گروه اندك همرزمش در كردستان دانست. جالب آنكه بني‌صدر ملعون به شدت از هرگونه امدادرسانی لجستیكی به نیروهای سپاه در كردستان (از جمله مریوان) خودداری مي‌كرد و حتی دستور اكید و مكتوب داده بود تا به سپاه مریوان حتی یك فشنگ هم تحویل داده نشود و بدین گونه حاج احمد در چنین وضع دشواری به نبرد مظلومانه سرگرم بود.

پس از حذف باند بني‌صدر از دستگاه اجرایی كشور – در دی ماه 1360 و در شب 27 رجب، مصادف با بعثت حضرت رسول اكرم(ص) – عملیات سرنوشت ‌ساز محمدرسول‌الله(ص) از دو محور مریوان و پاوه بر روی منطقه خرمال توسط حاج احمد و شهید حاج همت رهبری شد كه در این محور، رزمندگان اسلام به مرزهای بین‌المللی رسیدند. این عملیات در حقیقت سنگ بنای تاسیس تیپ 27 حضرت رسول(ص) به شمار مي‌رود.

حاج احمد در سال 1360 پس از بازگشت از مراسم حج، ماموریت یافت تا رزم بي‌امان خود را در جبهه‌های جنوب ادامه دهد. او از طرف سردار فرماندهی كل سپاه مامور شد با به كارگیری برادران سپاه مریوان و پاوه تیپ محمدرسول‌الله(ص) – كه بعدها به لشكر تبدیل شد– را تشكیل دهد و فرماندهی تیپ مذكور را نیز خود به عهده گیرد. بدین ترتیب به فاصله كوتاهی حاج احمد و سایر سرداران نامی كردستان در معیت شهید بروجردی راهی جبهه‌های جنوب شدند تا تدابیر نوین دفاعی كشور، نظام فرهنگی یگان‌های رزمی منظم و مكانیزه سپاه در جنوب را سامان بخشیده و آزادسازی مناطق اشغالی خوزستان را سرعت بخشند.

رزمندگان تیپ 27 محمدرسول‌الله(ص) برای ورود به مصاف فتح‌المبین پس از طی یك دوره فشرده آموزشی توسط حاج احمد، خود را آماده كردند و در شب دوم فروردین ماه سال 1360 در محور دشت عباس (چنانه) وارد عرصه پیكار شدند و در این نبرد پیروزمند نقش اساسی ایفا كردند.

پس از مدتی، زمینه اجرای عملیات بیت‌المقدس در دستور كار یگان‌های رزمی قرار گرفت. حاج احمد علاوه بر مسئولیت خطیر فرماندهی تیپ، در تمامی ماموریت‌های شناسایی شركت داشت و با نفوذ به قلب مواضع دشمن از نزدیك راهكارهای مناسب عملیات را شناسایی مي‌كرد.

در شب دهم اردیبهشت ماه سال 1361 عملیات بیت‌المقدس آغاز شد و رزمندگان اسلام به فرماندهی حاج احمد از دو محور به مواضع دشمن یورش بردند. نقطه آغاز عملیات، منطقه دارخوین به سمت جاده اهواز – خرمشهر بود كه با عبور نیروها از رود متلاطم كارون به سمت دژ مارد جهت‌دهی شده بود. با وجود حجم سنگین آتش كور و بي‌وقفه یگان‌های توپخانه ارتش بعث عراق، رزمندگان اسلام توانستند نیروهای دشمن را در این محورها زمین‌گیر و كلیه پاتك های آنها را دفع كنند.

یكی از فرماندهان عملیاتی جنگ در مورد نقش حساس متوسلیان در عملیات بیت‌المقدس مي‌گوید:

اگر فرماندهی قاطع و عمل به موقع در بعد از ظهر روز اول عملیات بیت‌المقدس روی جاده اهواز – خرمشهر حاج احمد نبود، عملیات به مشكلات زیادی برخورد مي‌كرد. او در همان‌جا اسلحه كلاشینكف خود را به دست گرفت و تا مرز شهادت ایستادگی كرد و رزمندگان نیز با تأسی به او مقاومت بسیاری از خود نشان دادند كه در نهایت جاده اهواز – خرمشهر حفظ شد.

او به رغم جراحت وخیمی كه از ناحیه پا داشت حاضر به ترك میدان نبرد نشد و با صلابت و اقتدار تمام از دژهای مستحكم و میادین متعدد مین، نیروهایش را عبور داد و در نهایت ساعت 11 صبح روز سوم خردادماه سال 1361 رزم‌آوران تیپ 27 حضرت رسول(ص) با جلوداری سردار حاج احمد متوسلیان در كنار سایر یگانهای سپاه به خاك مطهر خرمشهر قدم نهادند.

حاج‌احمد در عصر همان روز طی سخنان كوتاهی خطاب به دریادلان بسیجی در برابر مسجد جامع خرمشهر چنین گفت: همه عزیزان ما كه تا امروز در خوزستان غوطه‌ور شده و به شهادت رسیده‌اند، برای حفظ اسلام عزیز بوده است، هرچند داغ فراقشان جگر ما را سوزاند، اما خدا را شكر كه بالاخره توانستیم امروز با آزادی خرمشهر قلب اماممان را شاد كنیم.

در پی آزادسازی خرمشهر، حاج‌احمد در معیت سایر سرداران فتح خرمشهر به محضر فرمانده كل قوا حضرت امام خمینی(ره) مشرف شدند. در آن دیدار، حضرت امام خمینی(ره) این سرداران دلاور، به ویژه حاج احمد را به گرمی مورد تفقد خاص خویش قرار دادند.

هنوز طعم شیرین فتح خرمشهر را در ذائقه‌اش احساس مي‌كرد كه خبر تلخ تهاجم ارتش صهیونیستی به خاك لبنان را شنید.

او در اواخر خرداد سال 1361 طی ماموریتی به همراه یك هیات عالي‌رتبه دیپلماتیك از مسئولین سیاسی – نظامی كشورمان راهی سوریه شد تا راه‌های مساعدت به مردم مظلوم و بي‌دفاع لبنان را بررسی كند.

آگاهی و شناخت بالای حاج احمد در مسائل سیاسی – اجتماعی از جمله خصوصیات بارز این سردار بزرگوار بود. در تدبیر و تصمیم‌گیری هایش دقت‌نظر داشت. ضمن قاطعیت در كار، بر دل ها فرماندهی مي‌كرد و همواره در بطن مشكلات حضور داشت. به همین دلیل، در سخت‌ترین شرایط،‌كسی او را تنها نمي‌گذاشت. امكاناتی را بیشتر از نیروهای تحت امر خود، به خدمت نمي‌گرفت. به رغم برخورد قاطعانه در امر فرماندهی،‌ از عاطفه بالایی برخوردار بود. علاوه بر فرماندهی، در كارهای جمعی مانند ساختن سنگر، نظافت محیط، شستن ظروف و … با پرسنل تحت امر همراهی مي‌كرد. علاقه به مطالعه و بحث پیرامون اخبار و رویدادها، از خصوصیات دیگر او بود. در مواقع مقتضی در جمع صمیمی همرزمانش پیرامون مسائل اعتقادی بحث مي‌كرد.

حاج احمد نسبت به شهدا و خانواده‌های محترمشان احترام خاصی قایل بود و در هر فرصتی به مزار شهدا مي‌رفت و برای رسیدگی به معضلات و حوائج خانواده‌های این عزیزان تلاش مي‌كرد و در غم فراق همرزمانش مي‌سوخت.

نقل مي‌كنند: هنگامی كه بر مزار شهید جهان‌آراء حاضر مي‌شد، آن‌چنان از خود بي‌خود مي‌شد كه تا ساعت‌ها بي‌وقفه اشك مي‌ریخت و با روح بلند او نجوا مي‌كرد.

برادر دیگری نقل مي‌كند: شبی در جوار مرقد مطهر حضرت زینب(س) تا صبح به گریه و نماز مشغول بود. حوالی سحر با سیمایی بشاش و لبی خندان به سوی همسفرانش آمد و در پاسخ به سئوال دوستانش كه خوشحالی او را جویا شده بودند، گفته بود: از سر شب داشتم در فراق برادران شهیدم، مخصوصاً شهید محمد توسلی اشك مي‌ریختم. به عمه سادات متوسل شدم تا بلكه ایشان در كارم عنایتی فرمایند. چند لحظه پیش ناگهان دیدم یك پیرمرد نورانی با محاسنی سفید و لباس بسیجی بر تن، كنارم آمد و ایستاد و گفت: پسرم بي‌تابی نكن، لحظه اجابت دعایت نزدیك شده است.

 

 

منبع:

http://old.aviny.com/

farsi.khamenei.ir


فرم در حال بارگذاری ...

محتواها

کاربران آنلاین

  • آوا
  • دل تنگ نجف
  • زفاک
  • فاطمه حیدرپور

پخش زنده اماکن متبرکه

پخش زنده حرم

آمار

  • امروز: 1159
  • دیروز: 1956
  • 7 روز قبل: 8620
  • 1 ماه قبل: 25168
  • کل بازدیدها: 1231262
Online User
 
مداحی های محرم