سامانه وبلاگ مدارس
به مدرسه علمیه الزهراء(س) گلدشت خوش آمدید.
« برگزاری جشن به مناسبت میلاد امام رضا ( ع) به همراه گرامیداشت هفته دفاع مقدسحدیث روز »

نامه دختر شهيد محمد ناصري به پدر شهيدش

نامه دختر شهيد محمد ناصري به پدر شهيدش

  پنجشنبه 6 مهر 1391 08:58, توسط حوزه علمیه الزهرا(س) گلدشت   , 658 کلمات  
موضوعات: خواندنی ها, مذهبی


 تنها يك نامه نيست، بلكه درد دل دختري است كه دوري از پدر و شرايط جامعه باعث شده است اين گونه دردناك با پدر خود سخن بگويد.  

  


متن نامه زهرا ناصري به پدرش:
«بابا جان باز سلام؛ اي پدر جان منم زهرايت؛ دختر كوچك تو ؛ اي اميد من و اي شادي تنهاي من ؛ به خدا اين صدمين نامه بود؛ از چه رويي تو جوابم ندهي.

ياد داري كه دم رفتن تو، دامنت بگرفتم ؛ من تو را مي گفتم پدر اين بار نرو ؛ من همان روز، بله فهميدم سفرت طولانيست ؛ از چه رو، اي پدرم تو به اين چشم ترم هيچ توجه نكني ؛ به خدا خسته شدم، به خدا خسته شدم.

به خدا قلب من آزرده شده ؛ چند ساليست كه من منتظرم ؛ هر صدايي كه ز در مي آيد ؛ همچو مرغي مجروح؛ پا برهنه سوي در تاخته ام؛ بس كه عكست به بغل بگرفتم ؛ رنگ از روي من و عكس تو رفته پدر؛ من و داداش رضا بر سر عكس تو دعوا داريم؛ او فقط عكس تو را ديده پدر ؛ با جمال تو سخن مي گويد
مادرم از تو برايش گفته؛ او فقط بوي تو را، ز لباست دارد ؛ بس كه پيراهنت بوييده ؛ بس كه در حال دعا روي سجاده تو اشك فشان ناليده ؛ طاقتش رفته دگر، پاي او سست شده، دل او بشكسته.
به خدا خسته شدم، به خدا خسته شدم؛ پدرم گر تو بيايي به خدا من ز تو هيچ تقاضا نكنم
لحظه اي از پيشت جاي ديگر نروم ؛ هر چه دستور دهي من بلافاصله انجام دهم؛ همه دم بر رخ ماهت، بوسه زنم ؛ جان زهرا برگرد، جان زهرا برگرد.
دائما مي گوييم مادرم هر كه رفته سفر برگشته؛ پدر دوست من، پدر همسايه، پدران ديگر ؛ پس چرا او سفرش طولانيست ؛ او كجا رفته مگر ؛ او كه هرگز دل بي مهر نداشت ؛ او كه هر روز مرا مي بوسيد؛ او كه مي گفت «برايش به خدا دوري از ما سخت است»؛ پس چرا دير نمود.
آري من مي دانم كه چرا غمگين است؛ علت تأخيرش من فقط مي دانم؛ آخر آن موقع ها، حرف قرآن و خدا و دين بود؛ كربلا بود و هزاران عاشق؛ همه مسئولين چون رجايي و بهشتي بودند؛ حرف يك رنگي بود؛
ظاهر و باطن افراد ز هم فرق نداشت؛ همه خواهرها زير چادر بودند؛ صحبت از تقوا بود؛ همه جا زيبا بود؛
جاي رقص و آواز ، همه جا صوت قرآن مي آمد؛ همه خط ها روشن، خوب و خوانا بودند؛ حرف از ايمان بود؛حرف از تقوا بود.

اما امروز پدر، درد و دل بسيار است؛ همه آنچه به من مي گفتي، رنگ ديگر دارد يا بسي كم رنگ است؛
خط كج گشته هنر؛ بي هنران همگي خوب و هنرمند شدند؛ كج روي محبوب است.
در مجالس و سخنراني ها جاي زيباي شهيدان خاليست؛ يا اگر هست از آن بوي ريا مي آيد.
حرف از آزادي است، حرف از رابطه با امريكاست؛ آري من مي دانم، علت اندوه تو اينست بابا؛ پدرم من اين بار مي نويسم كه اگر برگشتن ز برايت سخت است ما بياييم برت؛ تو فقط آدرست را بنويس؛ در كجا منزل توست؛ مادرم مي داند؛ او به من مي گويد پدرت پيش خداست؛ در بهشتي زيبا، با همه همسفرانش آنجاست؛ خانه اش هم زيباست.

حضرت خامنه اي هم مي گفت «دخترم غصه نخور پدرت خندان است؛ دوستت مي دارد؛ تو اگر گريه كني پدرت هم به خدا مي گريد؛ همه شب لحظه خواب پدرت مي آيد؛ صورتت مي بوسد؛ دست بر روي سرت مي كشد».

من از آن لحظه دگر شاد و خوشحال شدم؛ از خدا مي خواهم؛ تا كه جان در تنم است؛ تا حياتي باقيست
رهبرم چون پدري بر سر من زنده بود؛ چهره زيبايش، چون جمال تو، شاد و پرخنده بود؛ من به تو قول دهم
كه دگر از اين پس؛ اين همه اشك و غم از ديده نريزم بابا؛ همچون مادر، ديگر از فراق غم تو؛ نيمه شب نوحه و زاري نكنم؛ تو فقط اي پدرم؛ از خدايت بطلب كه من و مادر و اين امت اسلامي؛ همگي چون تو پدر، راهمان راه شهيدان باشد؛ دائما بر سر ما سايه رهبر و قرآن باشد؛ پدرم خندان باش پدرم خندان باش.»

منبع : ماهنامه معراج



فرم در حال بارگذاری ...

محتواها

کاربران آنلاین

  • زفاک
  • avije danesh

پخش زنده اماکن متبرکه

پخش زنده حرم

آمار

  • امروز: 532
  • دیروز: 1897
  • 7 روز قبل: 9678
  • 1 ماه قبل: 59682
  • کل بازدیدها: 1071866
Online User